نشینی

معنی کلمه نشینی در لغت نامه دهخدا

نشینی. [ ن ِ ] ( حامص ) به معنی نشستن و نشستگی و نشینندگی به آخر اسم آید در ترکیبات زیر: اجاره نشینی. اعتکاف نشینی. اورنگ نشینی. بادیه نشینی. بالانشینی. بردرنشینی. بست نشینی. بیابان نشینی. پائین نشینی. پالکی نشینی. پرده نشینی. پس نشینی. پشت میزنشینی. پیش نشینی. تخت نشینی. ته نشینی. جانشینی. جزیره نشینی. جنگل نشینی. چادرنشینی. چله نشینی. حاشیه نشینی. حجله نشینی. حومه نشینی. خاک نشینی. خاکسترنشینی. خانقاه نشینی. خانه نشینی. خرابه نشینی. خلوت نشینی. خم نشینی. خوش نشینی. درگه نشینی. دل نشینی. ده نشینی. راه نشینی. روستانشینی. ره نشینی. زاویه نشینی. زیرنشینی. زیرپانشینی. زیج نشینی. ساحل نشینی. سایه نشینی. سجاده نشینی. سدره نشینی. سرنشینی. شب نشینی. شهرنشینی. صحرانشینی. صدرنشینی. صف نشینی. صفه نشینی. صومعه نشینی. کاخ نشینی. کجاوه نشینی. کرایه نشینی. کرسی نشینی. کشتی نشینی. کناره نشینی. کوه نشینی. گاه نشینی. گوشه نشینی. عزلت نشینی. عقب نشینی. عماری نشینی. محمل نشینی. مرزنشینی. مسجدنشینی.مسندنشینی. والانشینی. ویرانه نشینی. هم نشینی. هودج نشینی. رجوع به هر یک از این کلمات در ردیف خود شود.

معنی کلمه نشینی در فرهنگ فارسی

به معنی نشستن و نشستگی و نشینندگی به آخر اسم آید .

جملاتی از کاربرد کلمه نشینی

تا تو هستی جمال کی بینی کی ببزم وصال بنشینی
مرادی کی بود غیر از تسلی‌بخش آرامش نباشد بهره لیلی را ازین محمل‌نشینی‌ها!
تا گنجه را ز خاک براهیم کعبه‌ای است مردان کعبه گنجه نشینی گزیده‌اند
به راه اندر نه خسبی نه نشینی ز پشت باره شهرو را ببینی
با من بمراد دل دمی بنشینی یک ره ز سر گذشته ها برخیزی؟
گوش به دریوزهٔ انفاس دار گوشه‌نشینی دو سه را پاس دار
از شتاب ورد خواندن زود برخیزی ز خواب وز پی انصاف دادن، دیر بنشینی ببار
صدای نفخۀ صورت بگوش دل برسید چو غافلان چه نشینی به زیر و بم؟ برخیز
آنچه از پهلونشینی های او من می کشم کافرم گر خار از پهلوی آتش می کشد
زان در کف الست کمر بسته ئی چو چرخ تا پنبه وار باز نشینی بدو کدان