نشینی
معنی کلمه نشینی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نشینی
تا تو هستی جمال کی بینی کی ببزم وصال بنشینی
مرادی کی بود غیر از تسلیبخش آرامش نباشد بهره لیلی را ازین محملنشینیها!
تا گنجه را ز خاک براهیم کعبهای است مردان کعبه گنجه نشینی گزیدهاند
به راه اندر نه خسبی نه نشینی ز پشت باره شهرو را ببینی
با من بمراد دل دمی بنشینی یک ره ز سر گذشته ها برخیزی؟
گوش به دریوزهٔ انفاس دار گوشهنشینی دو سه را پاس دار
از شتاب ورد خواندن زود برخیزی ز خواب وز پی انصاف دادن، دیر بنشینی ببار
صدای نفخۀ صورت بگوش دل برسید چو غافلان چه نشینی به زیر و بم؟ برخیز
آنچه از پهلونشینی های او من می کشم کافرم گر خار از پهلوی آتش می کشد
زان در کف الست کمر بسته ئی چو چرخ تا پنبه وار باز نشینی بدو کدان