نشناختن

معنی کلمه نشناختن در لغت نامه دهخدا

نشناختن. [ ن َ ش ِ ت َ / ن َ ت َ ] ( مص مرکب ) ناشناختن. مقابل شناختن. رجوع به شناختن شود. || انکار کردن. خستو نبودن. ( یادداشت مؤلف ). || تمیز ناکردن. تمیز ندادن. تشخیص ندادن :
آن عقیقی مئی که هر که بدید
از عقیق گداخته نشناخت.رودکی.

معنی کلمه نشناختن در فرهنگ فارسی

ناشناختن . مقابل شناختن . یا انکار کردن . خستو نبودن . یا تمیز ناکردن .

جملاتی از کاربرد کلمه نشناختن

چو گرد آمدی مرد از ایشان دویست بر آن سان که نشناختندی که کیست
کوفیان در کربلا او را مگر نشناختند؟ یا که اندر دست ایشان رسم مهمانی نبود؟
چنین تا بشستن نپرداختند یک از دیگری باز نشناختند
جمهوری سوسیالیستی فدرال یوگسلاوی در سال ۱۹۹۱ تجزیه شد. سال بعد، در کتاب حقایق جهانی با مدخل‌هایی برای هر یک از جمهوری‌های تشکیل دهنده سابق آن جایگزین شد. در انجام این کار، سی‌آی‌اِی جمهوری فدرال یوگسلاوی را که در سال۱۹۹۲ اعلام شد، به عنوان صربستان و مونته‌نگرو در فهرست فهرست کرد، زیرا ایالات متحده اتحاد بین این دو جمهوری را به رسمیت نمی‌شناخت. این امر مطابق با تصمیم ۲۱ مه ۱۹۹۲ توسط ایالات متحده برای به رسمیت نشناختن هیچ‌یک از جمهوری‌های یوگسلاوی سابق به عنوان جانشین جمهوری فدرال یوگسلاوی که اخیراً منحل شده بود، انجام شد.
ولی نشناختند آن شاه یکتا را ز کژبینی خلاف شه که از یزدانش چشمی راست بین آمد
اندر تفسیر چنین آمده است که خداوند عَزَّوَجَلَّ را نشناختند بسزای شناخت او.
-درگیری شدید با مأمورین امنیتی (شاون در نزدیکی اتوبوس‌های مخصوص کنسرت، سوار بر ماشین گلف خود بود و مأمورین او را نشناختند و شاون نیز با آنها درگیر شد).
کام جویان را مده در بزم جای ماه که هست نقد عصمت باختن عشق از هوس نشناختن
چنان نیزه بر نیزه برساختند که از یکدگر بازنشناختند
متاع خود از هم چو نشناختند ز هم برده، اما غلط باختند!
چون زبان او همی‌نشناختند چار دست و پای او انداختند
عابد صد ساله را نشناختند رو بسوی او ز هر سو تاختند