نشستن
معنی کلمه نشستن در لغت نامه دهخدا

نشستن

معنی کلمه نشستن در لغت نامه دهخدا

نشستن. [ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] ( مص ) پارسی باستان : نی هد ، متعدی : نی یه شادیم ، اوستا: نی + هد ، نی شیذئیتی ( نشستن )، متعدی : نی شاذیوئیش ، پهلوی : نَ ( َیَ ) شستن ، نَ ( َیَ ) شینت ، هندی باستان : نی + سد ، سی دتی ، بلوچی : نین دگ ، نین دغ ، متعدی : نیشته ئینغ ؛ زمان حال «نشینم » از: نی شیدنامی ناشی است ،... افغانی : ناستل ( نشستن ) کردی : نشین ( نشستن )، نیز کردی : دانشین ( نشستن ) گیلکی : نیشتن ، در سلطان آباد اراک نیز: نیشتن ، متعدی آن : نشاستن ، نشاختن ، نشاندن. ( از حاشیه برهان چ معین ). جلوس. ( دهار ). قعود. ( منتهی الارب ). سرین خود را بر روی زمین و جز آن قرار دادن. ( ناظم الاطباء ). مستقر شدن جاندار بر روی کفل و سرین خود در جائی. ( حاشیه برهان چ معین ) :
گبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوبش آمد سوی نیلوفر شتافت
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست...رودکی.جهاندیده گفت این نه جای من است
به جائی نشینم که رای من است.فردوسی.نهادند زیرش یکی تخت زر
نشست از برش رستم نامور.فردوسی.بازآی که در دیده بمانده ست خیالت
بنشین که به خاطر بنشسته ست نشانت.سعدی.بر سر پا عذر نباشد قبول
تاننشینی ننشیند غبار.سعدی. || قرار گرفتن. ( حاشیه برهان چ معین ). بر بالای چیزی قرار گرفتن مانند گرد و غبار. ( ناظم الاطباء ). فرود آمدن :
بسی خاک بنشسته بر فرق او
نهاده به سر بر گلین افسری.منوچهری.چو محرومان دل از شادی گسسته
غبار عاشقی بر دل نشسته.نظامی.نه چندان نشیند در این دیده گرد
که بازش به معجر توان پاک کرد.سعدی.چو بر سر نشست از بزرگی غبار
دگر چشم عیش جوانی مدار.سعدی.گفت در راه دوست خاک مباش
نه که بر دامنش نشیند گرد.سعدی. || جلوس بر تخت سلطنت و امارت. ( حاشیه برهان چ معین ). جلوس کردن. بر تخت نشستن :
پادشاهی گذشت پاک نژاد
پادشاهی نشست فرخ زاد.رودکی.به هرجای کرسی زرین نهاد
چو شاهان پیروز بنشست شاد.فردوسی.چو بنشست بهرام از اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان.فردوسی.چو بنشست شاه اورمزد بزرگ

معنی کلمه نشستن در فرهنگ معین

(نِ شَ تَ ) [ په . ] (مص ل . ) در جایی قرار گرفتن ، ضد ایستادن .

معنی کلمه نشستن در فرهنگ عمید

۱. قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود.
۲. ساکن بودن، اقامت کردن.

معنی کلمه نشستن در فرهنگ فارسی

جاگرفتن، آرام شدن، درجایی قرارگرفتن، نشسته
( مصدر ) ( نشست نشیند خواهد نشست بنشین نشیننده نشان نشسته ) ۱ - مستقر شدن جاندار بر روی کفل و سرین خود در جایی جلوس کردن مقابل برخاستن ایستادن . ۲ - جلوس کردن بر تخت سلطنت و امارت: ابو العباس المعتضد بالله...بامیری نشست و آن روز که پدر مرد معتضد محبوس بود چون بنشست اول چیزی آن فرمود... ۳ - جلوس کردن در خانه یا محل کار برای دیدار دوستان و آشنایان درایام عید و غیره ۴- سوار شدن (بر اسب استر پیل و غیره ): مسعود .. شب را بر ماده پیلی تیز رو نشسته با لشکری جریده روی نهاد . ۵ - جا گرفتن چیزی در چیزی ( همچون تیر بر نشانه ) . ۶ - منزل کردن اقامت کردن . ۷ - بمستراح رفتن تخلیه : و بیمار هر روز پنجاه شصت بار می نشست . ۸ - ماندن : تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی . ( حافظ . ۳٠۲ )
ناشستن . مقابل شستن .

معنی کلمه نشستن در دانشنامه عمومی

نِشَستَن یک عمل اساسی انسان و یکی از موقعیّت های استراحت است. در این حالت نشیمنگاه قسمت عمدهٔ وزن بدن را با انتقال آن به زمین یا هر شیء افقی دیگر مانند صندلی پشتیبانی می کند. نیم تنه کمابیش شبیه به حالتِ ایستاده است. نشستن برای مدّت طولانی در روز ممکن است خطرات جدّی برای سلامتی به همراه داشته باشد و افرادی که به طور منظّم برای مدت طولانی می نشینند، میزان مرگ و میر بیشتری نسبت به افرادی که این کار را نمی کنند، دارند.
انجمن کایروپراکتیک انگلستان در سال ۲۰۰۶ اعلام کرد که ۳۲٪ از جمعیت آن کشور بیش از ده ساعت در روز را در حالت نشستن می گذرانند.
هنگامی که بدن در یک حالت ایستا مانند نشستن قرار می گیرد حدود ۵۰ درصد از عضلات آن منقبض خواهند شد و در مقایسه با راه رفتن فشار بیشتری را به بدن وارد می کنند که این امر باعث عدم تعادل عضلات، افزایش فشار و تحلیل رفتگی دیسک بین مهره های ستون فقرات به ویژه در قسمت گردن و پایین کمر شده و کاهش گردش خون و کاهش توانایی حرکتی ستون فقرات را به دنبال خواهد داشت.
نشستن غیرصحیح بر روی صندلی می تواند به سلامت ستون فقرات در مرور زمان آسیب جدی وارد کند. صندلی های متناسب با اصول ارگونومی برای رفع اینگونه مشکل ها بوجود آمده اند.
نشستن (فیلم ۱۹۸۱). نشستن ( به هندی: Baseraa ) فیلمی هندی محصول سال ۱۹۸۱ و به کارگردانی گلزار است. در این فیلم بازیگرانی همچون شاشی کاپور، راکهی گلزار، ریکا، راج کیران، پونام دیلون، ای. کی. هانگال و افتخار ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه نشستن در ویکی واژه

نشستادن
قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود در جایی؛ در جایی قرار گرفتن، مقابل ایستادن.
سرین خود را بر روی زمین و جز آن گذاشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه نشستن

زباغ عمر گل بندگی بچین واعظ نشستن است دگر دست در نگار غلط
به دکانش بنشست گشتاسپ دیر شد آن پیشه‌کار از نشستنش سیر
در و دیوارش از تصویر گلزار درو باید نشستن رو بدیوار
چون سوز عشق تو جگرم سوخت همچو شمع تدبیر جز نشستن و سر باختن نبود
نشستن گهی ساخت شاه یمن همه نامداران شدند انجمن
بر در دل نشستن از پی پاس تا به بیهوده نگذرد انفاس
او به‌طور مشترک همراه کلئوپاترا تئا در بازهٔ زمانی میان مرگ آنتیوخوس هفتم و بازگشت دیمتریوس دوم بر سر کار بر تخت شاهی نشستن ولی در ۱۲۹ که دیمتریوس به انطاکیه بازگشت مادرش کلئوپاترا تئا او را کنارگذاشت و به تنهای سلطنت کرد ولی پسرش را مثل پسر بزرگترش سلوکوس پنجم نکشت.
منم کدخدای جهان سر به سر نشاید نشستن به یک جای بر
با درشتان جز به ترک راستی صحبت مخواه نقش را بی‌کج‌نهادی با نگین ننشستن است
نشستند و جستند هرگونه رای که تا چارهٔ آن چه آید به جای