نشدن

معنی کلمه نشدن در لغت نامه دهخدا

نشدن. [ ن َ ش ُ دَ ] ( مص منفی ) ناشدن. مقابل شدن. رجوع به شدن شود.

معنی کلمه نشدن در فرهنگ فارسی

ناشدن . مقابل شدن .

جملاتی از کاربرد کلمه نشدن

شیخ الاسلام گفت کی وی گفت: ما اعظم مصیبة من فاته اللّه انشدنا الامام لبعضهم:
انشدنا الامام الابراهیم الخواص ٭.
گفت‌وگوی این سخنها سالها در پرده بود چو نشدند اغیار از آن گر بر ملا بشنوده شد
نشدند آن خودم در غم جانان، چکنم؟ عقل دیوانه و عشق آفت و دل دشمن بود
انشدنا لبعضهم
و در سلف گروهی چنین بودندی که در هفته دو روز بیش نشدندی به بازار. گروهی هر روز بشدندی و نماز پیشین برخاستندی و گروهی نماز دیگر. هر کسی چون نان روز به دست آوردندی به مسجد شدندی.
انشدنا الامام لنفسه
از وصل تسلی نشدن لازم عشق است آرام نگیرد دل دریا ز تپیدن
وانشدنا الامام لبعضهم
انشدنا لابی علی الر و ذباری