نشتی

معنی کلمه نشتی در لغت نامه دهخدا

نشتی. [ ن ِ ] ( حامص ) ( از: نشت + ی حاصل مصدر، اسم معنی ). ( حاشیه برهان قاطع ). به معنی خوشی و نیکی باشد، چه نشت به معنی خوش و نیک است. ( برهان قاطع ).خوشی. نیکی. ( ناظم الاطباء ). || ( فعل ) به معنی : چونی ؟ و چه حال داری ؟ هم هست. ( برهان قاطع ).
نشتی. [ ن َ ] ( حامص ) سستی. زبونی. ناتوانی. بی استواری. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نشت شود. || ( ص نسبی ) که نشت کرده باشد. مایعی که از ظرفش نفوذ کرده و تراویده باشد: روغن نشتی.

معنی کلمه نشتی در فرهنگ فارسی

سستی . زبونی . ناتوانی . بی استواری . یا که نشت کرده باشد . مایعی که از ظرفش نفوذ کرده و تراویده باشد : روغن نشتی .

جملاتی از کاربرد کلمه نشتی

گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی از صومعه دل میل نکردی به کنشتی
ما به بهشتی شدیم ،  مسلم و ترسا بهر بهشتی به کعبه ای و کنشتی
و کماه ابطال سراه سبق لا تنشتی یوم اللقا اقدامها
چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی
عاشق اگرت ره به حرم نیست مخور غم معشوق تو با تست برو ور به کنشتی
نازم به سر کوی خرابات که آنجا نه صومعه‌ای سنگ رهست و نه کنشتی
یک دمم در حضور ننشتی یک شبم در کنار نغنودی
مقصود زیاری است که هر خانه تجلی است چون ره به حرم نیست کنم طوف کنشتی
اینشتین همچنین در سال ۱۹۲۳ به‌مدت دو هفته از اسپانیا دیدار کرد و طی آن دیدار کوتاهی با سانتیاگو رامون ئی کاخال داشت و دیپلمی را از پادشاه اسپانیا، آلفونسوی سیزدهم دریافت کرد که به موجب آن، اینشتین به عضویت فرهنگستان علوم اسپانیا درآمد.
در دور تو عقل کل کنشتی گردد حسن ابدی شهره بزشتی گردد
بر مسند اقبال‌ که جز نام ندارد چون نقش نگین یکدوعرق ‌ننشتی