نشاپور. [ ن ِ ] ( اِ )نام شعبه ای است از مقام نوا که به نیشابورک مشهور است. ( برهان قاطع ). رجوع به نشابور و نیشابورک شود. نشاپور. [ ن ِ ] ( اِخ ) نام شهری است مشهور در خراسان و اصل آن نه شاپور است یعنی شهر شاپور، چه «نه » به فرس قدیم شهر راگویند. ( برهان قاطع ) ( از غیاث اللغات ) : خراسان بدو داد با لشکری نشاپور با بلخ و مرو و هری.فردوسی.رجوع به نشابور و نیشابور شود.
معنی کلمه نشاپور در ویکی واژه
نشابور. نیشابور. نام شهری است مشهور در خراسان و اصل آن نه شاپور است یعنی شهر شاپور، چه «نه» به فرس قدیم شهر را گویند. (برهان قاطع) (از غیاث اللغات): نام گوشهای است از مقام نوا که به نیشابورک مشهور است. (برهان قاطع). رجوع به نشابور و نیشابورک شود.
جملاتی از کاربرد کلمه نشاپور
ز شاه نشاپور بستد گله که بودی به کوه و به هامون یله
به مرو و نشاپور و بلخ و هری فرستاد بر هر سویی لشکری
شیخ الاسلام گفت: که ابراهیم مرغینانی گفته: آنچه گوش دریابد علمست، و آنچ فهم دریابد حکمتست، و آنچ باو بشنوی، و باو دریابی حیوتست. ابرهیم بن نازویه بوده، کنیت او ابواسحق ز مشایخ نشاپور بوده، باحفص٭ دیده، و بابوعثمان حیری٭ صحبت کرده، و او در فتوت شانی است عظیم، و اکنون در اولاد او همچنان، که یاد برند بجوانمردی. او ابرهیم بن محمد بن سعید ایذ اما از صورت نیکوی وی خوش خواندن وی ویرا لقب کردند به نازویه،
نام وی احمد بن یحیی الجلا و گفتند که محمد بن یحیی و احمد در ستر اصل وی بغدادیست اما برمله بود ثم الوشق. از اجلهٔ مشایخ شامست شاگرد بوتراب نخشبی٭ و پدر یحیی و با ذوالنون مصری٭ و با عبید بسری٭ بوده در صحبت و سفر، استاد دقی٭ ایذ، عالم بوده و ورع. گفتاند: که در دنیا سه امام بودهاند از ائمه صوفیان که ایشان را چهارم نبود. جنید٭ ببغداد، و بوعبداللّه جلا بشام، و بوعثمان حیری٭بنشاپور.
حسین گفت: چون وی برفت. من حاضر بودم در نشاپور، کس کس را بندید از گرد و خاک.
نام وی سعید بن سعد اسماعیل بن سعید بن منصور الحیری النیسابوری اصل او از ری بوده است. شاگرد شاه شجاع و باحفص حداد. و با یحیی معاذ رازی٭ صحبت کرده بود امام و یگانهٔ وقت بود، استاد نشاپوریان بود طریقت و سیرت نیکو دانستی و معاملت راست و طریق تصوف.
ناگهان قاصدی رسید از راه از نشاپور و اهل آن آگاه
لکن شیخ الاسلام گفت: در کار وی نه دور فابوده مگر در عقیده ویرا خللی بوده یا خطائی در سخن واللّه اعلم. در سنة ثمان و اربعین و ثلثمائه برفته و از پوشنگ بوده و به نشاپور نشسته و جایگاه آنجا داشته،و طریقت صوفیان، نیکو دانسته، و سفرهاء نیکو کرده او ایذ که عهد کرده بود: که هر که مرا احتلام افتد، چیزی بدهم بدرویش. که آن از خلل افتد در لقمه یا اندیشهٔ نه راست. وقتی در بادیه بود، ویرا احتلام افتاد و تنها بود، ازار پای بیرون کرده و بر مغیلان افگند تا هر که فرا رسید فرا گیرد، وفا کردن عهد را.