نشان دم
معنی کلمه نشان دم در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه نشان دم
شیر مردان در جهان چون ذره باشد نزد تو دل برآورده به قهر از کلی جانشان دمار
صدرا! چو هست و باد ترا دست بر حسود وقتست اگر برآوری از جانشان دمار
زدی برق دندانشان دمبدم بقلب سیاهی اندام هم
بر آتشم منشان دم به دم که دود نفس توان شناخت که از حلق ناتوان رفتهست
سوختی ای مرهم جانها درون ریش من آنشی بنشان دمی یعنی نشین در پیش من
به د!غ منت احسانم ای فلک منشان دماغ سوخته را تاب ماهتاب تو نیست
به باطن علی بودشان دستیار برآورد از منکرانشان دمار
مه که نشانده تو است لابه کنان به پیش تو پیش خودم نشان دمی ای شه خوش نشان من
سپاهی بدین گونه مردان کار برآمد از ایرانیانشان دمار