نشاخت

معنی کلمه نشاخت در لغت نامه دهخدا

نشاخت. [ ن ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ) نشاند. رجوع به نشاختن شود. || به معنی تعیین هم آمده است که خبر دادن و آشکار ساختن و خاص گردانیدن باشد. ( برهان قاطع ). رجوع به نشاختن شود.

معنی کلمه نشاخت در فرهنگ فارسی

نشاند . یا به معنی تعیین هم آمده است که خبر دادن و آشکارا ساختن و خاص گردانیدن باشد .

معنی کلمه نشاخت در ویکی واژه

نشاند.نشاندن. بیفگند برگستوان و بتاخت/ به گرد سپه چرمه اندر نشاخت «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه نشاخت

نیزه ای سازد او ز ده ره تیر ازیک اندر نشاختن بدگر
چو دیدش جهاندار بنواختش بر تخت پیروزه بنشاختش
بر خویش بر تخت بنشاختش چنان چون سزا بود بنواختش
فرود آمد از باره بنواختش بر خویش نزدیک بنشاختش
وی بیشتر به خاطر همکاریش با مارول کامیکس و وارن نشاخته می‌شود.
سر ماه نو خلعت گیو ساخت همی زر و پیروزه اندر نشاخت
برو آفرین کرد وبنواختش بران تخت پیروزه بنشاختش
به خسرو سپردند و بنواختش بر گاه فرخنده بنشاختش
جهاندار پیروز بنواختشان چنانچون ببایست بنشاختشان
چو بنواخت او را و بنشاخت شاه بدو گفت کای پیر گشته دو تاه
پرندین چنان کودکی ساختند چو گردانش بر اسپ بنشاختند