نشئه

معنی کلمه نشئه در لغت نامه دهخدا

( نشئة ) نشئة. [ ن َ ءَ / ءِ ] ( از ع ، اِ ) نشاءة. || حالت کیف آمیخته به رخوتی که بر اثر استعمال تریاک و امثال آن در شخص استعمال کننده مخدّرات پیدا شود. رجوع به نشاءة و نشوة شود :
هر کس به نشئه ای تاخت با نشئه کار خود ساخت
منهم زدم به وافور پک بی شمارو بی مرّ.ایرج.
نشئة. [ ن َ ءَ / ءِ ] ( از ع ، اِ ) حالت سرور و فرحی که از خوردن مسکرات پدید می آید. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نشأه و نشوه شود. || آفرینش. ( ناظم الاطباء ).
- آن نشئه ؛ قیامت. ( ناظم الاطباء ).
- این نشئه ؛ این جهان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نشئه در فرهنگ معین

(نَ ئِ ) [ ع . نشأة ] (اِمص . ) سرخوشی ، حالت خوشی و کیفی که بر اثر استعمال مواد مخدر یا مشروبات الکلی به وجود می آید.

معنی کلمه نشئه در فرهنگ فارسی

ماخوذ از عربی : حالت سرور و فرحی که از خوردن مسکرات پدید می آید . یا آفرینش.

معنی کلمه نشئه در ویکی واژه

سرخوشی، حالت خوشی و کیفی که بر اثر استعمال مواد مخدر یا مشروبات الکلی به وجود می‌آید.

جملاتی از کاربرد کلمه نشئه

نشئهٔ آسودگی در ساغر یأس است و بس راحت جاوید دارد هرکه بیدل می‌شود
در جفا و در وفا ای مه نداری اختیار نشئهٔ حُسن است حاکم تا چه فرماید ترا
نه نشئه در می ونه می در انگور نه انگور است اندر تاک شیراز
آنجا که فنا نشئهٔ اسرار تو دارد پیمانه‌کش جوش بهار است خزان‌ها
شب وصلش نبودم باخبر از نشئهٔ مجلس سعیدا بر دل امروز یاد صحبت دوشم
از تبسم لعل او تا نشئه از مل می‌کشد چهره مینا عرق از شرم قل‌قل می‌کشد
تا نظر از کاینات، بازنگیری نشئهٔ آن چشم پرخمار نیابی
نشئه خیزد زمی و می زعنب آن از تاک تاک از اصل برومند و تو اصل تاکی
هم زخم ز شست تو شود مایهٔ مرهم هم زهر ز دست تو دهد نشئهٔ تریاک
پیش آن کو یافت جویا نشئهٔ بیداد عشق فرقی از خون جگر تا بادهٔ انگور نیست