معنی کلمه نسل در لغت نامه دهخدا
نسل شروانشهان مهین عقدی است
صفوةالدین بهین میانه اوست.خاقانی. || نبیره. ( یادداشت مؤلف ). || خاندان. سلسله. نژاد. ( ناظم الاطباء ). دودمان. دوده. تبار. پشت. تخمه. گوهر.گهر. اصل. نسب. ( یادداشت مؤلف ). گویند: هو من نسل طیب و نسل خبیث. ( اقرب الموارد ) :
گرانمایه اش نسل و مغزش گران
بفرمود تا شد به هاماوران.فردوسی.دوم را مهین نام میلاد بود
که از نسل فرخنده قلواد بود.فردوسی.تا اصل مردم علوی باشد از علی
تا نسل احمد قرشی باشد از قصی.منوچهری.اگر آرزوی در دنیا نیافریدی کسی سوی... جفت که در او بقای نسل است ننگریستی. ( تاریخ بیهقی ).
از نسل تومانده ولد
فضل خدائی تا ابد.ناصرخسرو.مانند علی سرخ غضنفر توئی ارچه
از نسل فریدونی نز آل عبائی.خاقانی.- نسل اندر نسل ؛ پشت بر پشت. پدر بر پدر.
- نسل بر نسل ؛ پشت در پشت.
- نسل... بریدن ؛ بلاعقب ماندن :
نباشد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز
ببرد نسل این هر دو نبرد نسل فرزانه.کسائی.- نسل پیوستن ؛نسل پا گرفتن. اخلاف و اعقاب به وجود آمدن. تولید مثل : از آن طاووسان... خایه و بچه کردند و به هرات از ایشان نسل پیوست. ( تاریخ بیهقی ).
- نسل... را برانداختن ؛ اعقاب و دودمان او را محو و نابود کردن.
|| آفرینش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خلق. ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || ( مص ) زادن. ( از منتهی الارب ) ( فرهنگ خطی ) ( آنندراج ). فرزند زائیدن. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). زه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). زه کردن ، یعنی زادن. ( فرهنگ خطی ). گویند: نَسَل َ الولدَ و نَسَل َ بالولد؛ وَلَدَه. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || بسیار بچه آوردن. ( ناظم الاطباء ). || بسیار شدن فرزندان. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). || به شتاب رفتن. ( از ناظم الاطباء )( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). شتاب رفتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتافتن. به شتاب دویدن. ( فرهنگ خطی ). شتابیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نَسَلان. نَسَل. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || جامه از کتف افتادن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). افتادن جامه. نسول. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نسول شود. || پر و پشم و موی بیفکندن حیوان. ( تاج المصادر بیهقی ). پر انداختن مرغ. ( فرهنگ خطی ). رجوع به نسول شود. || برکندن پشم و پر. رجوع به نسول شود. || افتادن پشم و پر. افتادن پر مرغ و ریختن پشم شتر. ( از ناظم الاطباء ). ریختن پشم.