نسبتا

معنی کلمه نسبتا در ویکی واژه

نسبتاً
تا اندازه‌ای، بطور نسبی.

جملاتی از کاربرد کلمه نسبتا

هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است
نسبتاً اندر درشتی دانۀ خرما شدست بیضه‌ای کو بود چون یک حبِّ انگور ای وزیر
اعتمادی نیست بر جمعیت بی نسبتان چند پاس آتش و آب و هوا دارد کسی؟
اهل دل را صحبت بی نسبتان مهر لب است غنچه هیهات است در دامان گلچین وا شود
فتاده است به بی نسبتان مدار مرا فلک چو مصرع برجسته، کرده تضمینم
فخر والانسبتان از بند اوست آنچه هرگز نگسلد پیوند اوست
زود می‌پاشد ز هم جمعیت بی نسبتان دانه را از کاه در خرمن کند دهقان جدا