نزدیک کردن

معنی کلمه نزدیک کردن در لغت نامه دهخدا

نزدیک کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تقریب. ادناء. استدناء. پیش آوردن :
گوش را نزدیک کن کآن دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست.مولوی.|| تقرب دادن : باید که جَلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. ( ترجمه طبری بلعمی ).

معنی کلمه نزدیک کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - قریب کردن بجوارکسی یاچیزی بودن .۲ - مقرب گردانیدن .

معنی کلمه نزدیک کردن در ویکی واژه

accostare
avvicinare

جملاتی از کاربرد کلمه نزدیک کردن

۱- نزدیک کردن جسم باردار به ماده رسانای خنثی ؛ تحت تأثیر بار جسم باردار قرار می گیرد ، و این منجر به توزیع بار می شود ، زیرا بار مشابه به طرف دور منتقل می شوند و بار مخالف جذب شده و در سمت نزدیک جای می گیرند.
اوریگنِس نویسنده‌ای پرکار بود اما بسیاری از آثار او از بین رفته‌است. بیشتر آثار موجود از او به‌شکل ترجمه به‌دست ما رسیده‌است که گاه به‌منظور نزدیک کردن‌شان به راست‌دینی، جرح و تعدیلاتی نیز در آن‌ها وارد کرده‌اند.