نرم
معنی کلمه نرم در لغت نامه دهخدا

نرم

معنی کلمه نرم در لغت نامه دهخدا

نرم. [ ن َ ] ( ص ) هندی باستان : نمرا ( مطیع، منقاد )، اوستا: نمره واخش ( ؟ ) ، پهلوی : نرم ( نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر . جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). جسمی که در لمس ملایم باشد. مقابل سخت. ( فرهنگ نظام ). چیزی که در لمس احساس زبری و درشتی از آن نشود. املس. ( ناظم الاطباء ). مقابل زبر. مقابل خشن :
به گاه بسودن چو مار است نرم
ولیکن گه زهر دادنش گرم.فردوسی.همی خورد هر چیز تا گشت سیر
فکندند پس جامه نرم زیر.فردوسی.چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم
چهارم سمور است کش موی گرم.فردوسی.هره نرم پیش من بنهاد
هم به سان یکی تلی مسکه.حکاک.دل کند سخت جامه نرمت
خورش خوش برد ز سر شرمت.سنائی.فکنده مشکین چنبر فراز سیمین ماه
نهفته سنگین سندان به زیر نرم حریر.شیبانی. || صاف. صیقلی. ( ناظم الاطباء ) : شرک در امت من پوشیده تر است از رفتن مورچه خرد در شب سیاه بر سنگ نرم. ( ابوالفتوح رازی ). || آواز بم و پست و آهسته. ( ناظم الاطباء ). تاجرانه. پست. ملایم. مقابل بلند : و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی بگفت. ( قصص الانبیاء ص 340 ). عزرائیل بر صورت اعرابی بیامد و بر در حجره سید عالم بایستاد، در بزد و آواز نرم درداد. ( قصص الانبیاء ص 242 ). نخست به رفق و مدارا و سخنهای خوب خشم او ساکن باید کرد و به حکایتهای خنده ناک و بازیهای طرفه و سماع آهسته و آواز نرم مشغول باید کرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چه خوش باشد آهنگ نرم حزین
به گوش حریفان مست صبوح.سعدی. || ملایم. حلیم. بردبار. ( ناظم الاطباء ). مهربان. سلیم. نرمخو : سغد ناحیتی است... با نعمتی فراخ... و مردمان نرم دین دار. ( حدودالعالم ). او را یزدجرد نرم گفتندی از آنچ سلیم بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 22 ). و این یزدجرد را کی پسر بهرام بود از بهر آن یزدجرد نرم گفتندی بر چندانک در یزدجرد جدش درشتی و بدخوئی بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 82 ). || شخص حرف شنو و فرمانبردار. ( فرهنگ نظام ). || ابله. گول. || باملاطفت. لطیف. نازک. ( ناظم الاطباء ). عطوف. رحیم. صاحب رقت :
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

معنی کلمه نرم در فرهنگ معین

(نَ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - لطیف . مق زبر. ۲ - هرچیز کوبیده . ۳ - صاف . ۴ - خوشایند و دلنیشن . ۵ - انعطاف پذیر. ۶ - مهربان ، رئوف . ۷ - آهسته ، آرام .

معنی کلمه نرم در فرهنگ عمید

۱. دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند.
۲. [مقابلِ سفت و سخت] ملایم.
۳. صاف، هموار.
۴. لطیف.
۵. [مجاز] آهسته و آرام.
۶. [قدیمی، مجاز] آسان.
* نرم کردن: (مصدر متعدی )
۱. کوبیدن چیزی.
۲. [مجاز] رام کردن.

معنی کلمه نرم در فرهنگ فارسی

هرچیزکوبیده وبیخته که مانند آردباشد، هرچیز، ملایم، نقیض سفت وسخت، صاف وهموار
(صفت )۱ - جسمی که درموقع لمس وتماس لطیف وملایم نمایدمقابل سخت : حاسه لمس اضداد بسیاررایابدکه از آن جمله گرم وسرداست وتروخشک وساده ودرشت ونرم وسخت .۲ - هرچیز کوبیده وبیخته مثل آرد.۳ - صاف صیقلی : مثل سنگی نرم است سخت که بر آن خاک خشک پاشیده باشند.نرم ونازک .لطیف وظریف . ۴ - آهسته مقابل جهر: درنمازپیشین ودیگر جهربگزاشت وقرائت نرم خواند.
ده خرابه ای است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است .

معنی کلمه نرم در دانشنامه عمومی

نرم (ریاضیات). نُرم یا هَنج ( به انگلیسی: Norm ) در ریاضی و رشته های مربوط به آن در مواردی استفاده دارد که عناصر به مقادیر مثبت محدود باشند. تابع حقیقی ‖ . ‖ تعریف شده بر فضای برداری X را نُرم نامیم اگر در سه خاصیت زیر صدق کند:
• به ازای هر x ∈ X {\displaystyle x\in X} ، ‖ x ‖ ≥ 0 {\displaystyle \|x\|\geq 0} ، و ‖ x ‖ = 0 {\displaystyle \|x\|=0} اگر و فقط اگر x = 0 {\displaystyle x=0}
• به ازای هر x {\displaystyle x} و α ∈ R {\displaystyle \alpha \in \mathbb {R} } ، ‖ α x ‖ = | α | ‖ x ‖ {\displaystyle \|\alpha x\|=|\alpha |\|x\|}
• به ازای هر y ∈ X {\displaystyle y\in X} و x {\displaystyle x} ، ‖ x + y ‖ ≤ ‖ x ‖ + ‖ y ‖ {\displaystyle \|x+y\|\leq \|x\|+\|y\|} ( نابرابری مثلثی )
اگر خاصیت اول از تعریف نُرم را حذف کنیم، تابع جدیدی به دست می آید که به آن نیم نُرم می گوییم.
فضای برداری X مجهز به نُرم ‖ . ‖ را یک فضای برداری نُرم دار می نامیم. از آنجایی که دامنهٔ تعریف نُرم، فضایی برداری است، بسته به اینکه اعضای فضای برداری چه باشند، نُرم ممکن است برای بردار، ماتریس، یا تابع، تعریف شود. ورودی نُرم، عضوهای فضای برداری و خروجی آن عدد حقیقی مثبتی است پس بُرد هر نُرم، مجموعه اعداد حقیقی مثبت می باشد. هر نُرم در فضای برداری تعریف شده بر آن، متری القا می کند؛ بنابراین هر فضای نُرم دار، یک فضای برداری متری است.
فرض کنید 1 ≤ p < ∞ باشد، p–نُرم به صورت زیر تعریف می شود:
اگر مقدار p برابر ۲ باشد، نُرم حاصله، نُرمِ اُقلیدسی نامیده می شود.
همان قدر مطلق است؛ مثلاً ۳= |۳ - | و دربارهٔ اعداد مختلط می شود:
z = x + i y
| z | = x 2 + y 2
که به آن L2 یا نرم اقلیدسی نیز گویند، اندازه آن بردار است:
‖ x ‖ 2 := x 1 2 + ⋯ + x n 2 . = x ⋅ x .
نرم (سرایان). نَرم روستایی در دهستان مصعبی بخش آیسک شهرستان سرایان استان خراسان جنوبی ایران است. در قرن های گذشته نام این روستا خوش منزل بوده است که پس از حمله مغول به ایران و هجومی که به این روستا انجام شد ، روستا تخریب و به اصطلاح نرم شد و پس از آن نام روستا به نرم که حاکی از خرابی و آسیب زیاد است تغییر پیدا کرده است. این روستا در فاصله 36 کیلو متری شمال شرق شهر فردوس در استان خراسان جنوبی واقع شده وتا سال 1384 در تقسیمات کشوری جزء این شهرستان محسوب می شد، ولی بعد از تقسیمات جدید خراسان جزء خراسان جنوبی ، شهرستان سرایان، بخش آیسک، دهستان مصعبی قرار گرفت.
کوههای معروف روستا سیاه کوه، کمردوز، قلارخانه و قله گزرگوک از شهرت بیشتری برخوردارند ویکی از ویژگیهای فوق العاده این روستا قرار گرفتن در موقعیت خاصی است که **دوسمت روستا دو دره نسبتا عمیق قرار گرفته که روستا را از خطر هرگونه سیل و آبگرفتگی در امان نگه می دارد در هسته مرکزی روستا مسجد واقع شده است سه درخت چنار نسبتا بزرگ دربالا، مرکز و پایین روستا از دیگر جلوه های ظاهری روستا هستند مجموعه باغات با نام علی پیاده درشرق روستا قراردارد که از آب قنات جداگانه ای و با آبدهی خوبی بهره می گیرد. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۵۶ نفر ( در ۲۶ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه نرم در ویکی واژه

morbido
tenero
لطیف. مق زبر.
هرچیز کوبیده.
صاف.
خوشایند و دلنیشن.
انعطاف پذیر.
مهربان، رئوف.
آهسته، آرام.

جملاتی از کاربرد کلمه نرم

گرچه در خدمت صدر تو هنرمندانند وین رهی باردل و زحمت خاطر باشد
بپرسیدش اول به آواز نرم به شیرین زبانی دلش کرد گرم
پرده دام است خاک نرم این بستانسرا بر سر شاخ بلندی آشیان باید گرفت
این دل که تو داری ای غلط مهر نرم است چو موم و سخت چون سنگ
دگر باره به نرمی گفت با ماه سخنهایی که برد او را دل از راه
بزرگیت هر روز بافزون ترست هنرمند رخش تو صد لشکرست
مشو ایمن به نرمی از زبان خصم بدگوهر که تیر شمع از موم است و پیکان آتشین دارد
او را خبر دهید که چون سخت گشت کار باشد که پاره دل او نرم تر کنید
بدو گفت خاقان برو پیش اوی چنانچون بباید سخن نرم گوی
نرمدستی زنو امسال گرفتم در بر کهنه ابیاری پارینه برفت از یادم