نرم نرمک

معنی کلمه نرم نرمک در لغت نامه دهخدا

نرم نرمک. [ ن َ ن َ م َ ] ( ق مرکب ) نرم نرم. باملایمت. به طور نرمی. آهسته آهسته. ( از ناظم الاطباء ) :
نرم نرمک ز پس پرده به چاکر نگرید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه.کسائی.نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
که علاج درد هر شهری جداست.مولوی.

معنی کلمه نرم نرمک در فرهنگ معین

( ~. نَ مَ ) (ق مر. ) به تدریج ، آهسته آهسته .

معنی کلمه نرم نرمک در فرهنگ عمید

نرم نرم، آهسته آهسته.

معنی کلمه نرم نرمک در فرهنگ فارسی

آهسته آهسته بتدریج : نرم نرمک گفت :شهرتوکجاست ? که علاج اهل هرشهری جداست ? ( مثنوی .نیک.۱۱:۱ )

جملاتی از کاربرد کلمه نرم نرمک

نرم نرمک گویدم بازآمدی گویمش ای جان ما نشکیفتم
نرم نرمک سوی رخسارش نگر چشم بگشا چشم خمارش نگر
نرم نرمک بوسه‌ای داد و دلم از دست برد اندک اندک عشوه ای کرد و تنم از جور خست
فرزند دل به کاری در بند و گریبان از چنگ اندیشه های پراکنده درکش، ناهمواری های کیهان و ناسازگاری های مردم را سر تا دم سنگی منه، از زشت زیبا نزاید و از پشم دیبا نیاید، با همه مردمی ورز، و از همه زخم ددی خور، کنگاش نیکی انگیز و آماده پاداش بدی باش، همه اینند و از این بدتر. جز از هزار یکی و از بسیار اندکی که مردم و خود را جز زیان و سود و به افتاد و بهبود پیشه و اندیشه نبینی. دندان پاک پیمبر را به دانکی سیم به سنگ آزمایند و به جای آب شور خون شیر پرورد زهرا را چون باده گلرنگ گمارند، تا بر بوی سودی نیازمندند و به اندیشه گزندی بیم آکند، همه گرم گفتارند و نرم رفتار، فروتنند و مهربان، آهسته پویند و چرب زبان، پاس دارند و سپاس گزار، پایمردند و دستیار، خدای ناکرده چون بی نیازی خاست و بیم در کاست، همه دست بندند و پای زن، نمک نشناسند و در شکن، تلخ درایند و بلندگرای، کین اندیشند و خودستای، درشت پویند و زشت گوی، خیره کشند و پرخاش جوی. خوب آن است که او را نشناسی، و کاردانی آنکه از همه در هراسی. این پسران یادگار آن پدرانند که یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر را کشته اند و جای نشین آنان را که دریای آمرزگاریند و کشتی رستگاری به اک و خون آغشته. تخم خربزه لطیفی را اگر همه ساله دکش نیاری و در زمینی تازه و نوگیر نکاری، هستی خود نرم نرمک باز ماند و در پستی گوهر کرمک گیرد.
باد می زد نرم نرمک بر کنار زلف او بوی مشک و بوی عنبر می رسید از هر شکن
شاه زان هیچ برنمی‌آشفت نرم نرمک به او سبق می‌گفت
خندید نرم نرمک وگفتا به جان من حکمت مباف و هیچ ز دانش ملاف هین
چو این بگفتم پنهان به زیر لب دیدم که نرم نرمکم از مهر می‌دهد دشنام
اندک اندک گاه آمد، نرم نرمک گاه رفت گاه شد بر خلق پیدا، گاه پنهان، زلزله
پس ز ترس راه چون کوری رود نرم نرمک صورت موری رود