نراک
معنی کلمه نراک در لغت نامه دهخدا

نراک

معنی کلمه نراک در لغت نامه دهخدا

نراک. [ ن َ ] ( ق ) همیشه. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام )( انجمن آرا ). دایم. ( برهان قاطع ). پیوسته. ( ناظم الاطباء ). بردوام. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ) ( انجمن آرا ) :
کی بود بار خدایا که ببینیم خراب
خان ومان و در و کویش که سیه باد نراک.نزاری ( از جهانگیری ).

معنی کلمه نراک در فرهنگ معین

(نَ ) (ق . ) همیشه ، دایم .

معنی کلمه نراک در فرهنگ عمید

دائم، همیشه، پیوسته.

معنی کلمه نراک در دانشنامه عمومی

نراک ( به فرانسوی: Nérac ) یک کمون در فرانسه است که در Canton of Nérac واقع شده است.
نراک ۶۲٫۶۸ کیلومترمربع مساحت و ۶٬۷۸۷ نفر جمعیت دارد و ۷۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهرهای Mesola و مادریدخس خواهرخوانده های نراک هستند.
معنی کلمه نراک در فرهنگ معین

معنی کلمه نراک در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَرَاکَ: تو را می بینیم
معنی مَا نَرَاکَ: تو را نمی بینیم
ریشه کلمه:
رئی (۳۲۸ بار)ک (۱۴۷۸ بار)

معنی کلمه نراک در ویکی واژه

همیشه، دایم.

جملاتی از کاربرد کلمه نراک

از استاد ابوعلی شنیدم اندر قول پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که آن اسب فروخته بود آن اعرابی را یا خریده بود و وی اِقالت خواست اقالت کرد اعرابی گفت خدای ترا زندگانی دهاد پس گفت از کدام قبیلۀ تو، گفت از قریش یکی از صحابه حاضر بود گفت این جفا ترا تمام بود که پیغامبر خویش را ندانی، پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت مردی ام از قریش، غیرت را والّا واجب بود بروی، تعریف کردن همگنانراکه وی کیست، پس خداوند تعالی بر زبان آن صحابی براند تا اعرابی بدانست که او کیست.
وآنراکه همچوتیر بینداخت رد تو خونین دهان وپی زده و خاک برسرست
چسان مجموع گردد خاطر آنراک سر زلف پریشانی ندارد
هرگاه ‌کز ایشان صنمی بینم با خویش گویم خُنک آنراکه چنین نوش لبانند
مشعبد وار زیر حقه دارد نه چندان مهره کانراکس شمارد
هرچند دیده هرگز رویت ندیده باشد جز روی تو نبیند آنراکه دیده باشد
و قیل تقدیره «لنراک الکبری من آیاتنا» و هی الید البیضاء، و لهذا قال: ابن عباس کانت ید موسی اکبر آیاته.
نه لشکری که مر آن را کسی بداند حد نه لشکری که مر آنراکسی بداند مر
شحنۀ هیبتش آنراکه سیاست فرمود رشتۀ گردن جانش رگ شریان گردد
بانگ خواهم زد که ای در پرده عزت مقیم کم تواری فی قباب العز حتی لانراک