معنی کلمه نر در لغت نامه دهخدا
چو فرزند باشد به آئین و فر
گرامی به دل برچه ماده چه نر.فردوسی.اندر هر سال صد بنده بخریدندی از پانصد درم تا چهارصد درم و آزاد کردندی نر و ماده. ( تاریخ سیستان ). بای تکین... با خویشتن صدوسی تن طاوس آورده بود نر و ماده. ( تاریخ بیهقی ). فرمود مرا تا از آن طاوسان چند نر و ماده با خویشتن آرم. ( تاریخ بیهقی ).
نگویم که طاوس نرّ است گلبن
که گلبن همی زین سخن عار دارد.ناصرخسرو.یکیت گوید کاین خلق بی شمار همه
ز روزگار بزاید ز ماده ای و نری.ناصرخسرو.دیده ای هفت نهانخانه چرخ
که در آن خانه چه ماده چه نر است.خاقانی.هست از پی برنشست خاصت
امّید خصی شدن نران را.خاقانی.چه ماده چه نر شیر روز نبرد.نظامی.گه ماده و گاه نر چه باشی
گر مرد رهی نه چون زغن باش.عطار.دلاورتر از نر بود ماده شیر.امیرخسرو. || آلت رجولیت. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). نره. ( ناظم الاطباء ). آلتی که در جاندار نر را از ماده تمیز میدهد. در این معنی مخفف نره است به معنی منسوب به نر. نر در این معنی در تکلم خراسان هست. ( فرهنگ نظام ). در فارسی بدین معنی «نره » گویند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).نره. ذَکَر. زب. نری. آلت تذکیر. || زشت ناهموار. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کریه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). مجازاً، جانداری که در جنس خود بدتر و مهیب تر و بزرگ تر باشد. ( از فرهنگ نظام ). سهمناک. || زبانه. مقابل کُم. مقابل لاس. ( یادداشت مؤلف ). || مجازاً، شخص دانشمند و هنرمند دلیر: ملای نر. واعظ نر. ( از فرهنگ نظام ). دلیر. مردانه. ( ناظم الاطباء ). دلاور. || خنثی و آن شخصی باشد که آلت مردان و زنان هر دو داشته باشد. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). || حیوانی که برای گشنی نگه میدارند. ( ناظم الاطباء ). || درخت که ثمر ندهد یا ثمرش نامرغوب باشد. درختی که پیوند نشده باشد. مقابل درخت پیوندی : خرمای نر. توت نر. || شاخ میانین درخت که شاخهای دیگر از اطراف آن برمی آید. ( برهان قاطع ). شاخ میان درخت که بعضی شاخهای دیگر در اطراف او رسته باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ساقه درخت که شاخه هااز اطراف آن برمی آیند. || خوشه و دسته. || تپه. پشته. ( ناظم الاطباء ). || کوهه و موجه آب. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). موج آب. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). رشیدی به این مصراع عمیدلوبکی استشهاد کرده : «تیغصفت شکافته گنبد آب راه نر» و در جهانگیری و سروری «گنبد آب راه نره » آمده و همان صحیح است. ( حاشیه فرهنگ رشیدی از حاشیه برهان چ معین ).