معنی کلمه نذر در لغت نامه دهخدا
به چندین نذر و قربانش خداوند
نرینه داد فرزندی چه فرزند.نظامی.توانگران را وقف است ونذر و مهمانی
زکوة و فطره و اعتاق و هَدْی و قربانی.سعدی.|| آنچه از نقد و جنس که پیش امرا وسلاطین در حین ملاقات گذرانند. ( ناظم الاطباء ). || دیه. ( فرهنگ نظام ). دیت. ( منتهی الارب ). ارش. ( المنجد ) ( از اقرب الموارد ). یا نذر دیت جراحت است خصوصاً خرد باشد یا کلان و آن بدل آن جراحت باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یقال : لی عند فلان نذر؛ اذا کان جرحاً واحداً له عقل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || قلیل. کم. اندک. یسیر. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) واجب گردانیدن چیزی را بر خود. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). واجب کردن بر خود چیزی را که واجب نیست. ( از اقرب الموارد ). چیزی بر خویشتن واجب کردن. ( از زوزنی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 98 ) ( تاج المصادر بیهقی ). ایجاب عین الفعل المباح علی نفسه تعظیماً تعالی. ( تعریفات ). || پیمان کردن. ( بحر الجواهر ). || طلیعه لشکر کردن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خادم یا قیم کلیسا گردانیدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آگاه ساختن و ترسانیدن و بیم کردن کسی را در ابلاغ چیزی. ( ناظم الاطباء ). ترساندن کسی را در ابلاغ چیزی. ( از اقرب الموارد ). انذار. نُذْر. نُذُر. نَذیر . ( المنجد ) ( از ناظم الاطباء ). || ترسانیدن کسی را از امور دشمن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). آگاه کردن و برحذر داشتن کسی را از عواقب امری قبل از حلول آن. انذار. نذیر. نُذْر. نُذُر. ( از اقرب الموارد ). || دانستن چیزی را پس پرهیز کردن. ( از منتهی الارب ). بدانستن. ( تاج المصادر بیهقی ). نَذِرَ بالشی ٔ؛ علمه فحذره و استعد له. ( اقرب الموارد ).