ندیده

معنی کلمه ندیده در لغت نامه دهخدا

( ندیدة ) ندیدة. [ ن َ دَ ] ( ع اِ ) تأنیث ندید، به معنی همتا و مانند. ( منتهی الارب ). ج ، ندائد. رجوع به ندید شود.
ندیده. [ ن َ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دیده نشده. رؤیت ناشده. نادیده. پنهان از نظر. نامرئی : خدای ندیده. || ( ق مرکب ) بی آنکه ببیند. بدون رؤیت.
- ندیده خریدن ؛ بی مشاهده و معاینه و دیدن خریدن.
|| ( ن مف مرکب ) ندیدبدید. نودولت. نوکیسه. تازه به دوران رسیده. تازه به عرصه رسیده. که پس از عمری فقر و تنگدستی و محرومیت تازه به نوائی و ناز و نعمتی رسیده است و خود را گم کرده.
- آب ندیده ؛ آنچه هنوز شسته نشده است. که آب بدان نرسیده است : پارچه آب ندیده. کاغذ آب ندیده. کوزه آب ندیده.

معنی کلمه ندیده در فرهنگ معین

(نَ دِ ) ۱ - (ص مف . ) نادیده ، دیده نشده . ۲ - (اِ. ) (عا. ) نسل پنجم ، فرزندِ نبیره .

معنی کلمه ندیده در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) نادیده دیده نشده .۲ - ( اسم ) فرزند[ نبیره ] : کمترکسی است که ندیده خود رادیده باشد.

معنی کلمه ندیده در ویکی واژه

(عا.)
نادیده، دیده نشده.
نسل پنجم، فرزندِ نبیره.

جملاتی از کاربرد کلمه ندیده

به نوشته سید مرتضی پسندیده، سید مصطفی بسیار با نفوذ بود و خدمه و تفنگچی و املاک متعددی داشت.
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه ز خیل خانه براند گدای مسکین را
جهاندیده کوش از در آواز داد که این در به ما بر بباید گشاد
چندین هزار سال به چندین هزار چشم مثلش ندیده اند ز چندین که بنگرند
ابوحیان توحیدی: چشمان من همانند او را ندیده است.
چه گویمش؟ که سپهری ست پر ستاره و ماه ز حسن بر فلک آفتاب خندیده
چراغ بخت که روشن ندیده ام هرگز بود که از دم گرم تو شمع در گیرد
هارون بلخی می‌گوید: «یحیی بن زید را در حالی ملاقات کردم که هیچ‌کس را در عقل و فضل مثل او ندیده بودم.»
عیب جنونِ من مکن ای که ندیده‌ای پری گر تو ببینیش چو من جامه عقل بردری
سید مرتضی پسندیده نیز در خاطراتش، حضور نیاکانشان را در هند توصیف کرده‌است.
چون همه یک بیک چنان دیدم که پسندیده داشت آنرا عقل
واژه اهل سنّت از دو واژه عربی اهل و سنت تشکیل شده‌است. اهل به معنای گروهی است که در چیزی با هم شریک باشند و سنّت نیز به راه و روش نیکو و پسندیده گفته می‌شود.