معنی کلمه نداوت در لغت نامه دهخدا
هوا از لطافت در او مشک ریز
زمین از نداوت در او چشمه خیز.نظامی.رجوع به نداوة شود.
نداوة. [ ن َ وَ ] ( ع مص ) تر شدن. ( از اقرب الموارد )( از المنجد ). تری زمین. ( ناظم الاطباء ). || رسیدن باران به زمین. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || ندی. ندوة. رجوع به ندی شود. || رفتن آواز. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).