ندانستن

معنی کلمه ندانستن در لغت نامه دهخدا

ندانستن. [ ن َ ن ِ ت َ ] ( مص منفی ) جهل. مقابل دانستن. رجوع به دانستن شود. || تمیز ناکردن. تشخیص ندادن. فرق ناکردن :
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل.ناصرخسرو.به هشیاری می از ساغر توانستم جدا کردن
کنون از غایت مستی می از ساغر نمی دانم.عطار.- بازندانستن :
پدرْم آن بداندیشه زودساز
نهان ز آشکارت ندانست باز.فردوسی ( شاهنامه 377/43 ).

معنی کلمه ندانستن در فرهنگ فارسی

جهل مقابل دانستن یا تمیز نا کردن .

معنی کلمه ندانستن در ویکی واژه

ignorare

جملاتی از کاربرد کلمه ندانستن

هنوز سطوت الفاظ من ندانستند دریغ آنکه ندیدند روی دعوی من
و گفت: کسانی بودند که نشان یافت دادند و ندانستند که یافت محالست و کسانی بودند که نشان مشاهده دادند و ندانستند که مشاهده حجابست.
رازی است این که راه ندانستند اینجا در این بهایم غوغا را
و صحابه در هر شهری که رسیدندی، طعام خریدندی و معاملت کردندی، با آن که در روزگار ایشان دزد و ربوا دهنده و خمر فروش همه بودند و دست از مال دنیا بنداشتند و همه را نیز برابر ندانستند و به قدر ضرورت قناعت نکردند، پس باید که بدانی که مردمان در حق تو شش قسم اند:
با این حال علمای قم در پاسخ به این پیشنهاد، مهاجرت را به صلاح ندانستند و حضور در ایران را ضروری قلمداد کردند.
از ندانستنِ من دزدِ قضا آگه بود چو تو را برد، بخندید به نادانی من
پیر طریقت گفت: چون بنده‌ای را بدوستی خود بپسندد و شایسته حضرت عنایت گرداند، نخست بار بلا بر وی نهد تا بنده رام شود در زخم بلا، پس آن گه قوت خورد از حقیقت رضا، پس چنان گردد که خود شود عاشق بلا. چنان که بو یزید بسطامی روزی که بلایی بدو نرسیدی گفتی: بار خدایا طعام‌ بی ادام چون خورند؟ خلق می‌پنداشتند که او طعام وابلا میخورد، خود ندانستند که و ارضا میخورد، و خود رضا میجوید که در منازل دوستی منزلی برتر از منزلت رضا نیست، و ثمره‌ای بزرگوارتر از ثمره رضا نیست. و ذلک قوله: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ
چون ندانستند هیچ از هیچ حال بی زفان کردند از آن حضرت سؤال
از دید منتقد یعنی خداوند به این دلیل به پیامبر اسلام معجزه نمی‌دهد که در گذشته‌های دور برای هر امتی که معجزه فرستاد، آن امت قدر آن معجزه را ندانستند و آن را تکذیب کردند و به عبارتی «امت پیامبر باید چوب گناهان قوم نوح و ثمود و عاد و… را بخورد».