نخوانده

معنی کلمه نخوانده در لغت نامه دهخدا

نخوانده. [ ن َ خوا / خا دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ناخوانده. مقابل خوانده. بی دعوت. رجوع به ناخوانده شود. || که درس نخوانده است. که چیزی نخوانده و نیاموخته است.
- نخوانده ملا ؛ عامی و بی سواد مدعی دانش.

معنی کلمه نخوانده در فرهنگ فارسی

ناخوانده مقابل خوانده بی دعوت

جملاتی از کاربرد کلمه نخوانده

این درس که شنودم هرگز نخوانده بودم درسی است نی وسیطی نی نیز منتقایی
اسماعیل آذری­ نژاد از دوران کودکی و نوجوانی خود، تصویر جوان کارگری را به یاد می­ آورد که تا کلاس دوازدهم بیشتر درس نخوانده بود و درس را در همان مقطع رها کرده بود امّا بسیار کتاب­خوان بود و کتاب‌های بسیار زیادی داشت. همیشه بچه ­های مسجد را به کتاب­ خواندن تشویق می­کرد.
میرزاد القصه چون دید آن طبق او نخوانده بود هرگز آن سبق
بدان بی جان که همچون جان شدست انباز اندیشه نخوانده هیچ علمی و تمام علمهاش از بر
ما قصّهٔ سکندر و دارا نخوانده‌ایم از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
گفتم ای من نخوانده نامه تو سیه از بهر چیست جامه تو
این مهمان نخواندهٔ آه شد خوار ز بس، بر آسمان رفت
شرحِ ماء العنب نخوانده‌ای وِ مِن الماءِ کُلّ شِی ءِ حی
شوم به خانه مردم، نخوانده چون مهمان؟ که من به خانه خود چون نخوانده مهمانم
الِتا در هلند در سال ۱۸۵۴ به دنیا آمد و آرزوی تبدیل شدن به یک پزشک مثل پدرش را سر می‌پروراند اما برای بسیاری از اطرافیان این هدف یک جاه طلبی افراطی و غیرواقعی به نظر می‌رسید. هیچ زن هلندی به‌طور رسمی تا آن زمان پزشکی نخوانده بود. دختران حتی اجازه به حضور در مدارس عالی را نداشتند.
تا درحریم زلف توانی نخوانده رفت ؟ باده زبان به کم سخنی همچو شانه باش
حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عز و جل آفریده است و برومند، هیچ یک را آزاد نخوانده‌اند مگر سرو را که ثمره‌ای ندارد، در این چه حکمت است؟