نخو
معنی کلمه نخو در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه نخو
هرگز به آرزوی دل از ساغر وصال یک جرعه بی خمار ندامت نخورده ایم
حالی که جهان جمله جوان گشت عجب نیست پیر ار نخورد باده ولی شاه جوان است
نخورده باده که داری بما چنین سر جنگ نعوذ بالله اگر یک دوجام می نوشی
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است
دل و جان نخواهم الا که دهم بخدمت تو چو بخدمت تو آیم دل و جان بمن نماند
چون نخواهد ترا به شاهی کس به کز این پایه بازگردی پس
آنکه بیگانه دارد از خویشم با کسی آشنا نخواهد بود
بیثنای تو نخواهم که نهم هرگز گام بیهوای تو نخواهم که زنم هرگز دم
چون تو کشور گیر در گیتی نبوده است و نه هست هم نخواهد بود وز پشت تو باشد گر بود