نخل بند

معنی کلمه نخل بند در لغت نامه دهخدا

نخلبند. [ ن َ ب َ ] ( نف مرکب ) از: نخل + بند، بمعنی کسی که نخل می بندد، یعنی سازنده شبیه نخل. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). شخصی را گویند که صورتهای درختان و میوه را از موم سازد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). که درخت و گل و میوه گوناگون از موم می ساخته و زینت را در خانه های زمستانی می نهاده. ( از جهانگیری ) :
شاخ نارنج و برگ تازه ترنج
نخلبندی نشانده بر هر کنج.نظامی.زمان تازمان خامه نخلبند
سر نخل دیگر برآرد بلند.نظامی.الحق ترنج و سیبی بی چاشنی لذت
چون سیب نخلبندان یا چون ترنج منبر.خاقانی.غنائی است خوش چون گل نخلبندان
که از زخم خارش عنائی نیابی.خاقانی.عمراست بهار نخلبندان
کش هر نفسی خزان ببینم.خاقانی.نقش بهاری که نخلبند نماید
عین خزان است از آن بهار چه خیزد؟خاقانی ( از جهانگیری ).نخلبندم ولی نه در بستان
شاهدم من ولی نه در کنعان.سعدی.همه نخلبندان بخایند دست
به حیرت که نخلی چنین کس نبست.سعدی.ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخل بند.امیرخسرو.نخلبندان حدایق اخبار و نغمه سنجان بساتین اسمار. ( حبیب السیر ج 3 ص 2 ). || باغبان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). که نخل خرما پرورد.

معنی کلمه نخل بند در فرهنگ معین

( ~. بَ ) [ ع - فا. ] (اِفا. ) کسی که از موم یا کاغذ، درخت یا گل مصنوعی درست می کند.

معنی کلمه نخل بند در فرهنگ عمید

کسی که از موم یا کاغذ گل و درخت مصنوعی درست کند: همه نخل بندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین، کس نبست (سعدی۱: ۱۷۴ ).

معنی کلمه نخل بند در فرهنگ فارسی

کسی که ازموم یاکاغذگل ودرخت مصنوعی درست میکند

معنی کلمه نخل بند در ویکی واژه

کسی که از موم یا کاغذ، درخت یا گل مصنوعی درست می‌کند.

جملاتی از کاربرد کلمه نخل بند

ای نخل بند صنع تو در باغ و بوستان میوه زشاخ خشک وگل از خار ساخته
چمن از هر طرف چون نخل بندان نموده لعبتان آب دندان
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
وگر نخل بند سخن پروران رطب بردی از من، شدی مدح خوان
از ازل تا حال گوئی نخل بندان قدت کرده‌اند انگیز تا این نخل موزون بسته‌اند
نه برگ توت کز مومست کرده نخل بندیها ز صنعت نخل بند دهر زیب باغ و بستان را
به یک دست اگر نخل بندد به کاخ به دست دگر، میوه چیند ز شاخ
یا نخل بندی کرد شب، زان خوشهٔ پروین رطب کان صنعت نغز ای عجب کرده است خندان صبح را
قاصرند از مثال قامت تو نخل بندان کارگاه خیال
زیبد به نخل بندی بستان رنگ و بو کلکم کلاه گوشه به گلزار بشکند