نخری

معنی کلمه نخری در لغت نامه دهخدا

نخری. [ ن َ / ن ُ ] ( ص ، اِ ) فرزند اولین. ( برهان قاطع ). فرزند اول. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). نخستین فرزند و نخیری و نخست زاد. ( ناظم الاطباء ). نخستین ( تکلم اهالی اصفهان ). جهانگیری گوید: «نخر با اول مضموم به ثانی زده بمعنی نخست باشد و نخری نخستین را گویند»، اما شاهد نیاورده ، و در اصفهان هم نخر بدون یاء گفته نمی شود. ( فرهنگ نظام ). پیش زاده. پیش زاد نسبت به برادر و خواهر. نخلی. ( یادداشت مؤلف ) :
بر او بر دلش هم بدین بُد گران
که نخری بُد آن پاک روشن روان.شمسی ( یوسف و زلیخا از یادداشت مؤلف ).هر آنکس که آن را بُدی دو پسر...
مر آن هر دو از یک شکم آمده
به دنیا و مادر به هم آمده
از آن دو پسر هرکه نخری بدی
دوبهره ز میراث او بستدی
چو یعقوب نخریت از وی [ عیسی ] خرید
دو بهره ز میراث او را رسید.شمسی ( یوسف و زلیخا ).

معنی کلمه نخری در فرهنگ معین

(نُ یا نَ ) (اِ. ) نخستین فرزند.

معنی کلمه نخری در فرهنگ عمید

نخستین فرزند، فرزند ارشد.

معنی کلمه نخری در فرهنگ فارسی

نخیری، نخستین، فرزند، فرزندارشد
( اسم ) نخستین فرزند: ازان دوپسرهرکه نخری بدی دوبهره زمیراث اوبستدی ... ( یوسف وزلیخای منسوب بفردوسی لغ. )
فرزند اولین فرزند و نخیری و نخست زا

معنی کلمه نخری در ویکی واژه

نخستین فرزند.

جملاتی از کاربرد کلمه نخری

صحبتش را بعشق بگزیدی غیر او را بهیچ نخریدی
پدرش را کس از بدی اندام نخرید آن زمان که بود غلام
صد دولت صاف را به یک جو نخری گر یک دردی ز دست دردش خوردی
آن که نخرید و آن که او بخرید شد پشیمان غریب بازاری
تا به گرد مهت از غالیه خرمن دیدم خرمن ماه به یک جو نخریدم هرگز
در بحر به آبی گهرم را نخریدند خشکم ز تحیرکه به ساحل چه فروشم
کام جان راست ببازار غمت صد تلخی که بیک عشوه شیرین نخریدی از ما
گفتا که قبای وصل ما می نخری گفتم که بجان همی خرم درزی را
هیچکس را به یک جوی نخری پرده‌های ظلام را بدری
پینیرو کار موسیقی خود را به عنوان تهیه کننده آغاز کرد، سرگرمی که به دلیل کسالت به آن پرداخت. در حین انجام این کار، او تأثیر زیادی در جذب دوستش لیل پامپ به رپ نیز داشت. او زمانی شروع به رپ کرد که هیچکس سازهای تولید شده او را نخرید و به دلیل موفقیت چندین آهنگ در پلتفرم پخش صوتی ساوندکلاود، پینیرو در سال آخر، دبیرستان را ترک کرد.
چون چشم دگر در او گشادیم یک جو نخریم ما یقین را