نحیفی
معنی کلمه نحیفی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نحیفی
کز نحیفی و ناتوانی و ضعف دورم از روی تو چنان کردست
چونان شدهام من ز نحیفی و نزاری کز من به جز از گوش من آواز نیابد
از نحیفی همچو تار رشتهام در عقد او لاجرم هم بستر اویم وز او پوشیدهام
ندارم تاب تعظیم از نحیفی به کبرم متهم دارد ضعیفی
یک دم چو دهان باش لطیفی که کشد زور یک ره چو میان باش نحیفی که کشد بار
نحیفی کز عصا امداد جوید رود با شیر از سرپنجه گوید
هلال آسا شده بدر از نحیفی سراپا چشم خود گشت از ضعیفی
آن چنانم ز نحیفی که همی نتوانم زد یکدم بدو گام
از نحیفی همی نبیند هیچ چشم سر صورت دهان ترا
عذر خواهی چه کنی ،گر تو نزاری و نحیف من ترا عاشق آنم که نحیفی و نزار