نحریر

معنی کلمه نحریر در لغت نامه دهخدا

نحریر. [ ن ِ ] ( ع ص ) نِحْر. زیرک و ماهر و دانا و آزموده کار متقن و بصیر در هر کار. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). دانشمند و زیرک. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسی که حاذق و زیرک و داناباشد. ( فرهنگ نظام ). نیک دانا. ( دهار ). نیک دان. ( ملخص اللغات حسن خطیب ) ( مهذب الاسماء ). دانشمند. ( نصاب ). نیکوداننده. عالم ماهر. ( فرهنگ خطی ). ج ، نحاریر.

معنی کلمه نحریر در فرهنگ معین

(نِ ) [ ع . ] (ص . ) زیرک ، حاذق .

معنی کلمه نحریر در فرهنگ عمید

۱. حاذق، ماهر.
۲. دانشمند، زیرک، خردمند.

معنی کلمه نحریر در فرهنگ فارسی

حاذق، ماهر، دانشمند، زیرک، خردمند، نحاریر
( صفت ) ۱ - زیرک وماهروداناو آزموده کار نیک دان جمع :نحاریر.

جملاتی از کاربرد کلمه نحریر

عالم نحریر و دانای زمان مفتی فحل توانای زمان
وین عجب‌تر که فاضلی نحریر کرده تاربخ قوم را تحریر
ادب آموز نحریر خردمند کز او بگرفته استاد خرد، پند
اعلم علماء و افضل فضلای زمان خود بوده. سالها در اصفهان مولویّت نموده. چون والدش آقا جمال و ولدش نیز آقا جمال نام داشته، او را ذوالجمالین خواندند. تحصیل علوم در خدمت فاضل نحریر خلیفه سلطان و سایر فضلا کرده. در زمان شاه سلیمان کمال اعزاز و اکرام یافته و شاه سلیمان را به قاعدهٔ امامیه که مجتهد نایب امام است و سلطان نایب مجتهد، مولانا را به نیابت خود بر تخت نشانید. چنانکه شاه سلطان حسین صفوی را جناب علّامهٔ محدّث مجلسی مولانا محمد باقر را نایب مناب خود کرده. غرض، آن جناب از مجتهدین و محققین زمان و تصانیف عالیه‌اش مدار علیّهٔ علمای دوران است. گاهی شعر می‌گفته. این رباعی از اوست:
آن که از زادن چو او، نحریر ما در روزگار هست، عقیم
اسمش عبدالرزاق و در فضایل و کمالات یگانهٔ آفاق. جامع علوم معقول و منقول. والد کمال الدین اسماعیل اصفهانی است. از تصوف و حکمت بهره‌‌ای وافی و حاصل وافر دریافته. ایام عمر خود را به عزلت و مجاهدت می‌گذرانیده. فاضلی است نحریر و ادیبی است بی نظیر. فرزانه‌ای است هوشیار و سخنوری است بزرگوار. در اغلب فنون اهل حرفت نهایت قدرت داشته. دیوانش قریب به بیست هزار بیت. این چند شعر از قصاید اوست:
گمانم آن که برنجید نیز از آن سخنان چو بود منتظر مدحتی ز نحریری