معنی کلمه نحر در لغت نامه دهخدا
فکندم رحال و زمام جنیبت
و الهمت بالنحر و النحر واجب.حسن متکلم. || خونریز. قربانی. ( یادداشت مؤلف ).
- عیدالنحر ؛ یوم النحر. ( ناظم الاطباء ). روز گوسفندکشان. روز قربان. عید قربان. عید اضحی.
- یوم النحر ؛ عید گوسفندکشان. ( مهذب الاسما ). روز دهم ذی الحجة. ( منتهی الارب ).
|| بر پیش سینه کسی رسیدن و درآمدن در آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مقابل شدن با کسی. ( از اقرب الموارد ): قعد فی نحر فلان ؛ قابَله. ( اقرب الموارد ). || روباروی شدن دو خانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): نحر الدار بالدار؛ روباروی شدآن خانه با این خانه. ( ناظم الاطباء ). || سینه کشان ایستادن [ در نماز ]، یا دست راست بر دست چپ نهادن ، یا سینه مقابل قبله کرده ایستادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). یا دستها را مقابل پیش سینه بلند کرده ایستادن. ( ناظم الاطباء ). دست راست بر دست چپ نهادن در نماز. ( ترجمان علامه جرجانی ). || بریدن سینه. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || بر سینه زدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). || نیزه زدن بر پیش سینه شتر. ( ناظم الاطباء ). نیزه زدن بر گلوگاه شتر. ( اقرب الموارد ). || خواندن نماز را در اول وقت آن. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح عروض ) انداختن هردو سبب و تاء «مفعولات ُ» که «لا» بماند «فع» به جایش نهند، و رکنی که در آن نحر واقع شود منحور نامند. ( فرهنگ نظام ). نزد عروضیان عبارت است از انداختن هر دو سبب و تاء «مفعولات ُ»، پس «لا» بماند به جای آن «فع» نهند که دو حرف اول میزان است ، و بعضی به جای سبب خفیف که از رکنی باقی ماند «فل » نهند، چرا که دو حرف میزان است و «فل » در کلام عرب بمعنی فلان می آید و «فع» مستعمل نیست ، و آن رکن را که در آن نحر واقع شده منحور گویند. ( کشاف اصطلاحات الفنون از عروض سیفی ).