معنی کلمه نجومی در لغت نامه دهخدا
ز رومی و هندی و از پارسی
نجومی و گر مردم هندسی.فردوسی.- ساعت نجومی ؛ ظاهراً ساعت منقسم به شصت دقیقه. ( یادداشت مؤلف ) : و آب بسیار ایستاده بود [ و او ] در میان آب ساعتی نجومی یا بیشتر... ( مزارات کرمان ص 195 ).
نجومی. [ ن ُ ] ( اِخ ) ( مولانا حاجی... ) امیر علیشیر نوائی در مجالس النفایس او را لاابالی و ناپاک و مایل به هزل دانسته و این مطلع را به نامش ثبت کرده است :
باز عید آمد بیا جانا که قربانت شوم
همچو چشم گوسفند مرده حیرانت شوم.
و حکیم شاه محمد قزوینی مترجم مجالس النفایس افزاید: «و میر اگرچه این چنین ذکر فرمود ولیکن بنده مترجم این مطلع را از درویش دهکی چنین یاد دارم :
عید قربان است میخواهم که قربانت شوم
همچو چشم گوسفند کشته حیرانت شوم.
رجوع به مجالس النفایس ص 38 و212 شود.