نجوش

معنی کلمه نجوش در لغت نامه دهخدا

نجوش. [ ن َ ]( نف ) در تداول ، دیرآشنا. مردم گریز. دیراُنس. که به زودی و به آسانی با کسان انس و الفت نگیرد. که با مردم نجوشد. که با آشنایان و کسان ، گرم و مهربان نیست.

معنی کلمه نجوش در فرهنگ معین

(نَ ) (ص فا. ) (عا. ) گوشه گیر، مردم گریز.

معنی کلمه نجوش در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه کمتربامردم آمیزش کندمرم گریزدیر آشنا: خودرای وکله خشک وبدتراز آن کینه یی ونجوش بود.

معنی کلمه نجوش در ویکی واژه

(عا.)
گوشه گیر، مردم گریز.

جملاتی از کاربرد کلمه نجوش

چراغ از دیده چندان روی پوشد که دیگ روغنش ز آتش نجوشد
آنک نجوشد او به خود جوش تو را تبه کند و آنک ندارد آذری ناید از او برادری
قسم خورده که رخساره نپوشد به جز با من دلداده نجوشد
برآمد از آن بی کسان رستخیز نجوشیدشان دیده ی اشک ریز
تو تا به خویش نپیچی نفس شمرده نگردد تو تا چو بحر نجوشی سخن قوام نگیرد
چنان که بی تو زند جوش لجه اشگم عجب که سینه نجوشد ز رشک دریا را
زاده‌ی شه نخروشید و نجوشید ز درد قامتش‌گویی نخلی است‌که بارش ادب است
نگر تا نجوشی به کردار طوس نبندی به هر کار بر پیل کوس
آب چشم آتش دل است که دیک تا نجوشد بسی، بسر نرود
نَقوع: خیسانیده که نجوشانیده صاف نموده استعمال کنند.
چگونه چشمه خورشید را بخاک بپوشم چو هست آتش عشقم بجان چگونه نجوشم