معنی کلمه نجح در لغت نامه دهخدا
فوز نایافته شدم مانده
نجح نایافته شدم مغمور.مسعودسعد.بشارت این فتح عظیم و نجح جسیم به جملگی دیار اسلام برسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 395 ). و نیز رجوع به نَجْح شود.
نجح. [ن َ / ن ُ ] ( ع مص ) پیروز شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برآمدن حاجت. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( غیاث اللغات ). برآورده شدن حاجت. ( از ناظم الاطباء ). رواشدن حاجت. ( از ناظم الاطباء ). روا شدن حاجت. ( تاج المصادر بیهقی ). نجاح. ( المنجد ). || آسان گردیدن کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). سهل و آسان شدن کار. ( اقرب الموارد ). نجاح. ( المنجد ).