معنی کلمه نجابت در لغت نامه دهخدا
نجابت. [ ن ِ ب َ ] ( اِخ ) نجابت لاهوری ( میر... ) از پارسی گویان متأخر هند است. او راست :
ما در این باغ نهال چمن تصویریم
هست در خامه نقاش رگ و ریشه ما.
از تذکره ٔصبح گلشن ص 504. و نیز رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و تذکره حسینی ص 356 و سفینه سرخوش ص 115 شود.
نجابت. [ ن ِ ب َ ] ( اِخ ) نجیب علی ( میر... ) بهونگامی. از پارسی گویان متأخر هند است. او راست :
آب بقا زآن دهنم آرزوست
بوسه بر آن لب زدنم آرزوست
شام غریبی دل من تیره کرد
پرتو صبح وطنم آرزوست.
( از تذکره صبح گلشن ص 504 ) ( از قاموس الاعلام ج 6 ).
نجابة. [ ن َ ب َ ] ( ع مص ) گرامی و گرامی نژاد گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گرامی شدن در حسب و ستوده بودن نظر و قول و عمل کسی. نجیب بودن. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به نجابت شود.