ناپختگی

معنی کلمه ناپختگی در لغت نامه دهخدا

ناپختگی. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) خامی. پخته نبودن. خامی گوشت و امثال آن. سَلَغ. || کال بودن میوه. نارس بودن. || بی تجربگی. ناآزمودگی. ناسنجیدگی. || جلفی. بی وقاری. سبکی. سبکسری. بی احتیاطی. بی وقاری.

معنی کلمه ناپختگی در فرهنگ عمید

۱. ناپخته بودن، خامی.
۲. ناآزمودگی.

معنی کلمه ناپختگی در فرهنگ فارسی

۱ - خامی پخته نبودن ( چنانکه گوشت وغیره ) . ۲ - نارس بودن کال بودن ( میوه ) . ۳ - عدم تجربه نا آزمودگی . ۴ - جلفی بی وقاری مقابل پختگی .
خامی پخته نبودن

معنی کلمه ناپختگی در فرهنگستان زبان و ادب

{undercure} [مهندسی بسپار] حالتی از پخت که درجۀ آن کمتر از درجۀ حالت بهینه است و هنگامی ایجاد می شود که مدت زمان و دمای پخت کمتر از حد کافی باشد متـ . پخت ناقص

جملاتی از کاربرد کلمه ناپختگی

روز و شب جان‌سوزی و آنگاه از ناپختگی روز چون نیلوفری چالاک و شب چون زعفران
ناپختگیی داشت جنون پیشتر از ما این باده به خمخانة ما جوش برآورد
از آن ناپختگی چون پخته آرد بمعیار خرد آن سخته آرد
در صلابت آبروی زندگی است ناتوانی ، ناکسی ناپختگی است
در آخر رفت اندر نیکنامی نه در ناپختگی و ناتمامی