معنی کلمه منع در لغت نامه دهخدا
گر قیامت را به صورت دید خواهی شو ببین
حشرونشر و دفعومنع و گیرودار وعفوومن.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 273 ).رد ومنعت حکم گردون را حنا بر کف نهد
در هر آن عزمی که تو نوک قلم کردی خضاب.انوری ( دیوان چ مدرص رضوی ص 24 ).هرکجا منع تو بگشاددر چون و چرا
بردر خانه تقدیر توان زد مسمار.انوری ( ایضاً ص 156 ).مراد از نصرت ظالم ، منع اوست از ظلم. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 113 ). اگر خصمی قصد او پیوستی ازچند منزل لشکر ایشان را بدیدی و دفع و منع ایشان رامستعد و وشکرده شدی. ( جهانگشای جوینی ). آنچه فرمودی از زجر و منع اگرچه تربیت است طایفه ای بر بخل حمل کنند. ( گلستان سعدی ). هرگاه... از جانب دل منعی و زجری نیابد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 261 ). از منع آن خللی دینی یا دنیاوی تولد نکند. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 71 ). منع آن سبب خلل مزاج و نقصان عبادات. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 71 ).
آنچه گویی نه بر آن منع بود غیر ترا
و آنچه سازی نه بر آن چون و چرا می آید.ابن یمین.عقلم گوید دلا مگر نشنیدی
منع چو بیند حریصتر شود انسان .قاآنی.منع بتان عشق فزونتر کند
ناز دل خون شده خون تر کند.ایرج میرزا.- قرارمنع تعقیب ؛ قراری مبنی بر ممانعت از تعقیب متهم که بازپرس پس از غور و دقت و مشاهده عدم کفایت دلایل ثبوت جرم صادر می کند. رجوع به قرار شود.
- منع تعقیب ( اصطلاح حقوقی ) ؛ ممانعت بازپرس از تعقیب متهم. رجوع به ترکیب قرار منع تعقیب شود.
- منع صرف ؛ ممنوع بودن از صرف و مراد این است که کلماتی تنوین و جر نپذیرند. اهل زبان به حکم استقرا دریافته اند که هرگاه دو سبب ازاسباب خاصی که نه سبب اند در اسمی باشد یا یک سبب که جانشین دو سبب شود، آن اسم غیرمنصرف می شود و اسباب منع صرف عبارتند از: عدل ، وصف ، تأنیث به تا، معرفت یا علمیت ، جمع، ترکیب ، وزن الفعل ، الف و نون زائدتان ،عجمه. ( فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).