معنی کلمه منظومه در لغت نامه دهخدا
منظومه. [ م َ م َ / م ِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) تأنیث منظوم. منظومة. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به منظوم شود. || هر چیز واقعشده در صف و قطار و در نظم. ( ناظم الاطباء ).
- منظومه زواهر ؛ رشته مروارید. ( ناظم الاطباء ).
|| هر یک از شموس با سیارات و اقمار او. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- منظومه شمسی ؛ عبارت است از خورشید و عطارد و زهره و زمین و مریخ و مشتری و زحل و اورانوس و نپتون و پلوتون و اقمار سیارات و ذوات الاذنابی که در حول و حوش خورشید درحال سیر و حرکتند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| هر کلام موزون و مسجع و شعر و نظم. ( ناظم الاطباء ). داستانها و افسانه های بلند که در قالب مثنوی به نظم درآورده باشند مانند منظومه ویس ورامین ، منظومه وامق و عذرا و...
- منظومه های اهالی پسند ؛ شعرهایی که مردمان دانامی پسندند. ( ناظم الاطباء ).