معنی کلمه ملاست در لغت نامه دهخدا
ملاسة. [ م َ س َ ] ( ع مص ) تابان و نرم گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نرم و هموار شدن. ضد خشونت. ملوسة. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) تابانی و نرمی. ضد خشونت. ملوسة. ( منتهی الارب ).
ملاسة. [ م َل ْ لا س َ ] ( ع اِ ) ماله زمین. ( مهذب الاسماء ). ماله که زمین را هموار کنند به وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ابزاری که زمین را با آن هموار کنند و در اساس گوید: چوبی است که زمین را با آن نرم و هموار کنند. ( از اقرب الموارد ).