مشکل‌گشایی

معنی کلمه مشکل‌گشایی در لغت نامه دهخدا

مشکل گشایی. [ م ُ ک ِ گ ُ ] ( حامص مرکب ) آسان کردن کارهای دشوار و غالب آمدن بر آنها. ( ناظم الاطباء ) :
ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا
فروشند مفتاح مشکل گشایی.حافظ.

معنی کلمه مشکل‌گشایی در فرهنگ عمید

آسان کردن مشکلات و مسلط گشتن بر کارهای دشوار.

معنی کلمه مشکل‌گشایی در فرهنگ فارسی

حل مشکلات و آسان کردن کارها : ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا فروشند مفتاح مشکل گشایی . ( حافظ )

معنی کلمه مشکل‌گشایی در فرهنگستان زبان و ادب

{problem solving} [روان شناسی] پردازش شناختی به منظور یافتن راه حل برای مشکلات مشخص، با انجام یک سلسله عملیات

معنی کلمه مشکل‌گشایی در ویکی واژه

پردازش شناختی به‌منظور یافتن راه‌حل برای مشکلات مشخص، با انجام یک سلسله عملیات.

جملاتی از کاربرد کلمه مشکل‌گشایی

دست ما و شانه از گیسوی او کوته مباد کز برای اهل دل مشکل‌گشایی کرده‌ایم
غنچه دل از نسیم کوی او خواهد شکفت ای نسیمی! غم مخور مشکل‌گشایی می‌رسد
گرچه زلف او گره بسیار داشت هر گره مشکل‌گشایی یافتم
ناخن آه است در مشکل‌گشایی‌ها علم این قدر عاجز چرا در عقده دل گشته‌ای
نیست ناخن در کف و مشکل‌گشایی می‌کنم کار عالم را به این بی‌دست و پایی می‌کنم
با چنان مشکل‌گشایی حل نشد آنچه من از دلربایی یافتم
کار در دست نگار تندخوی مهو شیست (صامتا) سرپنجه مشکل‌گشایی لازمست