جملاتی از کاربرد کلمه مشکلگشایی
دست ما و شانه از گیسوی او کوته مباد کز برای اهل دل مشکلگشایی کردهایم
غنچه دل از نسیم کوی او خواهد شکفت ای نسیمی! غم مخور مشکلگشایی میرسد
گرچه زلف او گره بسیار داشت هر گره مشکلگشایی یافتم
ناخن آه است در مشکلگشاییها علم این قدر عاجز چرا در عقده دل گشتهای
نیست ناخن در کف و مشکلگشایی میکنم کار عالم را به این بیدست و پایی میکنم
با چنان مشکلگشایی حل نشد آنچه من از دلربایی یافتم
کار در دست نگار تندخوی مهو شیست (صامتا) سرپنجه مشکلگشایی لازمست