مشکلات

معنی کلمه مشکلات در لغت نامه دهخدا

مشکلات. [ م ُ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) چیزهای دشوار و سخت و پیچدار و مغلق. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مشکل : در مشکلات محمودی و مسعودی و مودودی ( ره ) رجوع با وی میکنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286 ).
وگر بپرسی از این مشکلات مر ما را
به پیش حمله تو پای سخت بفشاریم.ناصرخسرو.هر کجا تابم ز مشکاتت دمی
حل شد آنجا مشکلات عالمی.مولوی.دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است.سعدی.مشکلات دهر را فکر حکیم آسان نکرد
خیز تا ما مشکلات دهر را آسان کنیم.؟ ( از یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه مشکلات در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مشکله ( مشکل ) : و چو بنیاد این کتاب بر گشایش مشکلات دینی و معضلات فلسفی بود نام نهادم مر این کتاب را جامع الحکمتین .

جملاتی از کاربرد کلمه مشکلات

مجلس وعظ واعظ اسلام حل کن مشکلات قرآن را
هر مشکلی گشاده شود چون گماشتی بر حل مشکلات گه امتحان فکر
مشکلات حضرت انسان ازوست آدمیت را غم پنهان ازوست
بسیار در منافع او رنج برده ایم هم آزموده حل کند این مشکلات را
همیشه تا گره مشکلات عالم کون زبون عقده‌گشایی شاه ایرانست
چو این جوهر ترا دادند اوّل چو زر کن مشکلات جمله را حل
زر طلب کن ز خاتم و خلخال تا شود مشکلات تو آسان
صریر کلک تو در کشف مشکلات جهان چنانک نغمه داود در ادای زبور
محیط علمش اگر موج‌ور شود گردد به نیم رشحه او حل مشکلات امور
نگیری مشکلاتش را به آسان که هر حرفی درو گنجی ست پنهان