مشایع
معنی کلمه مشایع در فرهنگ معین
معنی کلمه مشایع در فرهنگ عمید
۲. کسی که به بدرقۀ مسافر برود، بدرقه کننده.
معنی کلمه مشایع در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مشایع در ویکی واژه
مشایعان.
جملاتی از کاربرد کلمه مشایع
چون از وداع او نرود دست ودل ز کار زور کمان مشایعت تیر می کند
شغلت همه متابعت شرع ایزدی کارت همه مشایعت دین مصطفا
نامه چه میفرستمت باد صبا چو میوزد جان بمشایعت روان از پی باد میکنم
آمد پی متابعتش کوه در روش رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
دگر هزار کس از شهر رفت و باز آمد که هم مشایعتش کردی و هم استقبال
بر کافّه اهل ایمان واجب است حرمت ایشان نگاه داشتن و قدر ایشان بشناختن و اعتقاد کردن که بعد از انبیاء و رسل هیچ کس را در حضرت عزت ذو الجلال آن رتبت و قربت و منزلت نیست که ایشان را است و از ایشان صدر مکرم و امام مقدم و پیشگاه محترم صدیق اکبر بود، پس فاروق انور، پس ذو النورین از هر، پس مرتضی اشهر، یکی منبع صدق، یکی مایه عدل، یکی اصل حیاء یکی کان سخاء، واجب بر هر مؤمن موحّد که باطن خود باین صفات بیاراید. بصدق با صدّیق موافقت کند. بعدل با فاروق مرافقت کند. بحیاء با ذو النورین مشایعت کند.
نبود شرار آهم دم واپسین، که با جان به مشایعت برآید، جگر هزار پاره