مخراش

معنی کلمه مخراش در لغت نامه دهخدا

مخراش. [ م ِ ] ( ع اِ ) چوب خطکش چرم دوزان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || چوب سرکج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مِخرَش و مِخرَشَه شود.

معنی کلمه مخراش در فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - چوب سر کج . ۲ - خط کش چرم دوزان .

معنی کلمه مخراش در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- چوب سر کج . ۲ - خط کش چرم دوزان .

معنی کلمه مخراش در ویکی واژه

چوب سر ک
خط کش چرم دوزان.

جملاتی از کاربرد کلمه مخراش

تا توانی درون کس مخراش کاندر این راه خارها باشد
لحظه لحظه ز خست و دونی مخراشش چو موی افزونی
رو چهرهٔ نازک شریعت مخراش بناخنان معقول
مندیش از جدایی و مپریش ‌گیسوان مخراش ماه چهره و مخروش این چنین
درون خسته دل مخراش و مخروش چو دیگ پخته شو تا کی زنی شوش
هرگز دل موری مخراش ار نتوانی اول به کف آری سپر تیغ مکافات
مانع اهلی مشو گر بخروشد ز غم دل مخراش از ستم تا نخروشد کسی
ز بهر چشمه‌ای مخروش و مخراش ز فیض دجله‌ای گو یک قطره کم باش
درون خستگان هجر مخراش به تیغ زجر جانا تا توانی
ز ناله‌های غم افزای خویش، جان مخراش ز سوک بیگه خود، خلق را مکن گریان