محیی

معنی کلمه محیی در لغت نامه دهخدا

محیی. [ مُح ْ ] ( ع ص ) زنده کننده. حیات بخش. مقابل ممیت. احیأکننده : خلف شایسته باشد و محیی ذکر و مبقی نام. ( سندبادنامه ص 146 ). || ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( مهذب الاسماء ).
محیی. [ م ُ ح َی ْ یی ]( ع ص ) زنده کننده. || تحیت گوینده. || گوینده «حیاک اﷲ» به کسی. ( از ناظم الاطباء ).
محیی. [ م َح ْ یا ] ( ع اِ ) زندگی. حیات. مقابل ممات و مرگ و موت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه محیی در فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) احیاءکننده ، زنده کننده .

معنی کلمه محیی در فرهنگ عمید

۱. احیاکننده، زنده کننده.
۲. از نام های خداوند.

معنی کلمه محیی در فرهنگ فارسی

( اسم ) احیا کننده زنده کننده .
زندگی حیات مقابل ممات

معنی کلمه محیی در فرهنگ اسم ها

اسم: محیی (پسر) (عربی)
معنی: زنده کننده، احیاکننده، از نامهای خداوند

جملاتی از کاربرد کلمه محیی

محیی‌الدین شهرزوی در ۱۸ ژوئیه ۱۱۹۰م / ۱۴ جمادی‌الثانی ۵۸۶ق درگذشت.
جوادی آملی در نماز جمعهٔ ۶ آذر ۱۳۸۸ خورشیدی، کناره‌گیری خود از امامت جمعه شهر قم را اعلام کرد و پس از جلال‌الدین طاهری و محیی‌الدین حائری شیرازی سومین امام جمعه مشهور در تاریخ جمهوری اسلامی ایران شد که از مقام خود استعفاء می‌داد.
ز محیی ‌الدین بود این نکته تعبیر که ظاهر را بزایل کرده تفسیر
محیی‌الدین در سال ۵۶۰ ه‍.ق در شهر مورسیا در جنوب شرقی اندلس به دنیا آمد. پدرش علی بن محمد از عالمان فقه و حدیث و تصوف بود و جدش نیز یکی از قضات اندلسی بود.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ لا خالق للحیاة و الموت الّا اللَّه فلا محیی و لا ممیت الّا اللَّه، فَإِذا قَضی‌ أَمْراً ای اذا اراد امرا کان فی علمه کونه فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ مرّة واحدة لا یثنی قوله مرّتین. و قیل فیکون من غیر کلفة و عنآء.
محیی بِبُر بکلّی زین دوستان فانی پیوند خود به ما کن، ما یار مستقیمیم
ای پری رویان دل محیی بدست آرید باز ورنه تا محشر نخواهد کرد ،گفت و گوی دل
یوسف بن یوسف هاشمی عباسی شهرت‌یافته به ابن زِیلاق و لقب‌گرفته به محیی‌الدین و ابوالمحاسن (۱۲۰۶ - ۱۲۶۲م) کاتب و شاعر عراقی در سدهٔ هفتم هجری بود که در حملهٔ ایلخانان مغول به موصل کشته شد.
مدتی نیز به شام سفر کرد و شاگرد «محیی‌الدین محمد بن سعید بن ندی» شد. پس از آن به روم رفت به تعلیم و تألیف اشتغال ورزید. در نهایت پس از سفر به موصل و اردبیل به ابهر بازگشت و در ۶۶۳ هجری در همان‌جا درگذشت.
می‌کند او بهرِ دوست هر نفسی ماتمی محیی ماتم‌زده کی کند ای دوست شور
عشق این یا عیسی ِ بِن مریم است محیی الاموات اگر گویم کم است
محیی با ما دار خود را بی ریاضت تا تو را چون جنید و شبلی و بایزید و ذوالنّون کنم
محیی‌الدین مهدی الهی قمشه‌ای (زاده ۱۲۸۰ خورشیدی در شهرضا، قمشه – درگذشته ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۲) فقیه، فیلسوف، عارف، حکیم، شاعر، و مترجم قرآن اهل ایران بود. وی پدر حسین الهی قمشه‌ای است.
شکر کن محیی که در راه تو خاری بیش نیست هر طرف صد کوه غم در رهگذار من نگر
به یادم آمد ای محیی که چون بر خاک افتادی به هرجا سایه‌ای افتاده از بوی تو می‌دیدم
محیی به گلستان شد با بلبل نالان شد کای بلبل نالنده جانانه توئی یا ما