لامی
معنی کلمه لامی در لغت نامه دهخدا

لامی

معنی کلمه لامی در لغت نامه دهخدا

لامی. ( اِ ) صمغ درخت هندی است خوشبوی شبیه به بویی مرکب از بوی مُرّ و مصطکی و در رنگ مابین سفیدی و زردی ، در آخر دوم گرم و خشک و مسخن و ملطف و مفتح سدد و رافع بلغم و جهت شکستگی اعضاء و ضعف عصب و امراض بارده و طلای او جهت جراحات و تحلیل ورمها و اعیا و قطع رایحه بد نافع و با آب مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال مؤثر و بخور او عرق آرنده و مصدع محرورین ومصلحش گشنیز و قدر شربتش نیم درهم است. ( تحفه حکیم مؤمن ). ضریر انطاکی در تذکرة گوید: صمغ شجر هندی بین بیاض و صفرة و طیب الرائحةکالمرکب من المصطکی و المر حار یابس فی الثانیة مسخن ملطف یذیب البلغم و یفتح السدد شربا و یمنع القروح و الجروح و الکسر و الرض و ضعف العصب و الامراض البارده شرباً و طلاءً و یبخربه فیجلب العرق و اذاحل فی ماءالاس و طلی به من فی عصبه رخاوة والاطفال الذین ابطأبهم النهوض اشتدوا من وقتهم و یحل الاورام و الاعیاء و یقطع الرائحة الخبیثة و هو یصدع المحرور و تصلحه الکسفرة و شربته نصف درهم.
لامی. ( اِ ) نامی است که در مصر به زوفاء رطب دهند. ( ضریر انطاکی در کلمه زوفا رطب ).
لامی. ( ص نسبی ) منسوب به لام. || ( اِ ) لامه. لامک. لام الف :
پیچیده یکی لامی میرانه به سر بر
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر.( نسخه ای از سوزنی ).
لامی. [ می ی ] ( ص نسبی ) منسوب به لام ، از نامهای اجدادی. سمعانی گوید: هذه النسبة الی الجدالاعلی و هو ابوالسکین زکریابن یحیی بن عمربن حصین بن عبیدبن منهن بن حارثةبن خزیمةبن اوس بن حارثةبن لام الطائی الکوفی حدث عن عم ابیه زحربن حصن اللامی الطائی و عبدالرحمن بن محمدالبخاری و ابی بکربن عیاش و روی عنه الحسن بن محمدبن الصباح الزعفرانی و محمدبن اسماعیل البخاری و ابوبکربن ابی الدنیا و کان ثقة. قال ابوسلیمان بن زبرسنة 241 فیهاتوفی ابوالسکین الطائی. ( الانساب سمعانی ورق 595 ).
لامی. ( ص نسبی ، اِ ) ( عظم... ) نام استخوانی است در پیش حنجره بشکل لام یونانی. صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: و اندرپیش حنجره استخوانی است آن را طبیبان عظم اللامی گویند از بهر آنکه اندرنبشتن یونانیان به حرف لام ماند بدین شکل 8 و منفعت این استخوان آن است که رباطها و عضله های حنجره از وی رسته است و این استخوان را شش عضله خاص است جز از عضلهاء حنجره از جمله این شش عضله دو از فک زیرین بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و هر دو به شاخ استخوان لامی پیوسته تا وی را به سوی فک برداشته دارد و دو عضله دیگر از زیر زنخدان بیامده است و اندر زیر زبان رفته و به کناره این استخوان آنجا که میان هر دو شاخ است پیوسته تا این کناره را نیز از کناره فک برداشته میدارد و عضله دیگر از کنار استخوان بناگوش بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و بدین هر دو شاخ این استخوان پیوسته تا نگذارد که برتر فروتر آید. -انتهی. عظم لامی که آن را عظم لسانی نیز می گویند استخوانی است کوچک متساوی القسمة به شکل نعل اسب در قسمت فوقی عنق در تحت زبان و فوق غضاریف حنجره واقع است و به هیچ استخوانی نپیوسته و در میان اجزاء لینه قدامی عنق معلق است و دارای جسم یا قسمت وسطی و دو کنار است : جسم آن - از قدام محدب و دارای سطح قدامی و سطح خلفی و کنار اعلی و کنار اسفل است. سطح قدامی - آن را زائده ای است صلیبی که عضلات زنخ و لامی و ضرس و لامی و سهم و لامی و عضله دو بطن بدان می پیوندند. سطح خلفی - مقعر و از غشاء درقی و لامی پوشیده شده است. کنار تحتانی - نازک و به آن عضلات قص و ترقوه و لامی و کتف و لامی متصل میشود. کناره فوقانی نیز نازک و به آن غشاء در قی و لامی و عضله زبان و لامی محکم میشوند.طرفین آن دارای دو شاخه و هر شاخه ای معروف به قرن لامی است. دو قرن فوقانی - که قرن کوچک نیز نامند - واقع در محل اتصال جسم به قرن بزرگ و رباط سهم و لامی بدانها پیوسته. دو قرن تحتانی - که به قرن بزرگ معروف و بجای اطراف نعل اسب اند - طرف قدامشان عریض تر از خلف ، از فوق به تحت مسطح و عضله مضیق وسطی حلق بدانها میپوندد. ماهیت : اجزاء صلبه آن بیشتر از اسفنجی است از پنج نقطه که یکی برای بدن و یکی برای هر یک ازقرنهاست شروع کرده. ( تشریح میرزا علی ص 97 و 98 ).

معنی کلمه لامی در فرهنگ عمید

صمغی زردرنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود.
۱. به شکل «ل».
۲. (زیست شناسی ) = استخوان * استخوان لامی

معنی کلمه لامی در فرهنگ فارسی

اوژن نقاش فرانسوی ( و . پاریس ۱۸٠٠ - ف . ۱۸۹٠ م . ) . وی تصاویری از آداب و رسوم و مناظر جنگها را ساخته است .
( اسم ) ماده ایست صمغی که از برخی گیاهان تیر. سماقیها ( پسته و بنه ) در نواحی هند و مالزی بدست آورند و مصارف صنعتی ( ورنی سازی ) و دارویی دارد .
سیاستمدار فرانسوی

معنی کلمه لامی در دانشنامه عمومی

لامی ( نام علمی: Canarium luzonicum ) نام یک گونه درخت از سرده لامی ها است.
صمغ لامی به عنوان روغن و عصاره روغنی و به عنوان مواد خام و خشبو در عطرسازی و هم چنین در لاک و الکل و غیره به کار می رود.
در تحفه ٔ حکیم مؤمن در مورد لامی آمده است: صمغ درخت هندی است خوشبوی شبیه به بویی مرکب از بوی مُرّ و مصطکی و در رنگ مابین سفیدی و زردی، در آخر دوم گرم و خشک و مسخن و ملطف و مفتح سدد و رافع بلغم و جهت شکستگی اعضاء و ضعف عصب و امراض بارده و طلای او جهت جراحات و تحلیل ورمها و اعیا و قطع رایحه ٔ بد نافع و با آب مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال مؤثر و بخور او عرق آرنده و مصدع محرورین و مصلحش گشنیز و قدر شربتش نیم درهم است.
لامی (شرکت). لامی ( انگلیسی: Lamy ) شرکت نوشت افزار آلمانی است، که در سال ۱۹۳۰ توسط جوزف لامی تأسیس شد. وی نمایندگی فروش محصولات شرکت پارکر پن کمپانی را در آلمان در اختیار داشت و بعدها با خریداری شرکت اورتوس، برند لامی را راه اندازی کرد. این کسب وکار توسط فرزندان لامی ادامه پیدا کرد. دفتر مرکزی شرکت لامی در شهر هایدلبرگ قرار دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه لامی

رفت از ترس و سلامی کرد وی پس جوابی داد ترک نیک پی
ای ز تو بنیاد اسلام استوار وی به تو اسلامیان را افتخار
نه سؤالی نه جوابی نه رسولی نه پیامی چه صفائی چه وفائی چه علیکی چه سلامی
در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی
ساقی انجمن شد، شوخ شکر کلامی کز دست او به صد جان نتوان گرفت جامی
داغ غلامی از من هست ار دریغ باری از بیع کن مشرف مملوک رایگان را
به کلامی که مهر ایمانست چیست آن لا اله الا الله
خواجه ز من تا گرفت خط غلامی تاجوران را کمین غلام گرفتم
تا به بالا تو راست چون الفی ما چو لامیم در میان بلا
بی طمع نشنیده‌ام از خاص و عام من سلامی ای برادر والسلام