معنی کلمه لامی در لغت نامه دهخدا
لامی. ( اِ ) نامی است که در مصر به زوفاء رطب دهند. ( ضریر انطاکی در کلمه زوفا رطب ).
لامی. ( ص نسبی ) منسوب به لام. || ( اِ ) لامه. لامک. لام الف :
پیچیده یکی لامی میرانه به سر بر
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر.( نسخه ای از سوزنی ).
لامی. [ می ی ] ( ص نسبی ) منسوب به لام ، از نامهای اجدادی. سمعانی گوید: هذه النسبة الی الجدالاعلی و هو ابوالسکین زکریابن یحیی بن عمربن حصین بن عبیدبن منهن بن حارثةبن خزیمةبن اوس بن حارثةبن لام الطائی الکوفی حدث عن عم ابیه زحربن حصن اللامی الطائی و عبدالرحمن بن محمدالبخاری و ابی بکربن عیاش و روی عنه الحسن بن محمدبن الصباح الزعفرانی و محمدبن اسماعیل البخاری و ابوبکربن ابی الدنیا و کان ثقة. قال ابوسلیمان بن زبرسنة 241 فیهاتوفی ابوالسکین الطائی. ( الانساب سمعانی ورق 595 ).
لامی. ( ص نسبی ، اِ ) ( عظم... ) نام استخوانی است در پیش حنجره بشکل لام یونانی. صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: و اندرپیش حنجره استخوانی است آن را طبیبان عظم اللامی گویند از بهر آنکه اندرنبشتن یونانیان به حرف لام ماند بدین شکل 8 و منفعت این استخوان آن است که رباطها و عضله های حنجره از وی رسته است و این استخوان را شش عضله خاص است جز از عضلهاء حنجره از جمله این شش عضله دو از فک زیرین بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و هر دو به شاخ استخوان لامی پیوسته تا وی را به سوی فک برداشته دارد و دو عضله دیگر از زیر زنخدان بیامده است و اندر زیر زبان رفته و به کناره این استخوان آنجا که میان هر دو شاخ است پیوسته تا این کناره را نیز از کناره فک برداشته میدارد و عضله دیگر از کنار استخوان بناگوش بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و بدین هر دو شاخ این استخوان پیوسته تا نگذارد که برتر فروتر آید. -انتهی. عظم لامی که آن را عظم لسانی نیز می گویند استخوانی است کوچک متساوی القسمة به شکل نعل اسب در قسمت فوقی عنق در تحت زبان و فوق غضاریف حنجره واقع است و به هیچ استخوانی نپیوسته و در میان اجزاء لینه قدامی عنق معلق است و دارای جسم یا قسمت وسطی و دو کنار است : جسم آن - از قدام محدب و دارای سطح قدامی و سطح خلفی و کنار اعلی و کنار اسفل است. سطح قدامی - آن را زائده ای است صلیبی که عضلات زنخ و لامی و ضرس و لامی و سهم و لامی و عضله دو بطن بدان می پیوندند. سطح خلفی - مقعر و از غشاء درقی و لامی پوشیده شده است. کنار تحتانی - نازک و به آن عضلات قص و ترقوه و لامی و کتف و لامی متصل میشود. کناره فوقانی نیز نازک و به آن غشاء در قی و لامی و عضله زبان و لامی محکم میشوند.طرفین آن دارای دو شاخه و هر شاخه ای معروف به قرن لامی است. دو قرن فوقانی - که قرن کوچک نیز نامند - واقع در محل اتصال جسم به قرن بزرگ و رباط سهم و لامی بدانها پیوسته. دو قرن تحتانی - که به قرن بزرگ معروف و بجای اطراف نعل اسب اند - طرف قدامشان عریض تر از خلف ، از فوق به تحت مسطح و عضله مضیق وسطی حلق بدانها میپوندد. ماهیت : اجزاء صلبه آن بیشتر از اسفنجی است از پنج نقطه که یکی برای بدن و یکی برای هر یک ازقرنهاست شروع کرده. ( تشریح میرزا علی ص 97 و 98 ).