نبوع
معنی کلمه نبوع در فرهنگ معین
معنی کلمه نبوع در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه نبوع
هویم فضل طود طول والکرم یینبوع کل فضیله و خصال
لفظ و معنی او همه مطبوع عشق را بیت های او ینبوع
علاج هرچه در آفاق ممکن است ولی علاج چشمهٔ چشمم نمیشود ز نبوع
تو ز صد ینبوع شربت میکشی هرچه زان صد کم شود کاهد خوشی
چون ز خوردن گذشتم اندر جوع حکمت از من برست چون ینبوع
به آن ینبوع اسرار نهانی که کس او را نمی داند، تو دانی
آب حیوان جوشد از ینبوع علم خرم آن کو نوشد از ینبوع علم
لمعان ینبوع اعظم جلال قدس حق از مشرق «افمن شرح الله» چون طالع شد، نه حسن ماند نه خیال نه وهم ماند و نه عقل ماند.
گلشنی آبش ز ینبوع حیات چار حدش هست بیرون از جهات
نتانم بد کم از باده ز ینبوع طرب زاده صلای عیش میگوید به هر مخمور و خماری