معنی کلمه نبو در لغت نامه دهخدا
نبو. [ ن َ ] ( اِخ ) نام یکی ازخدایان بابل است. به عقیده بابلیان ، مردوک ، پسر خدای آسمان و قائم مقام او را پسری بود بنام نبو [ یعنی : خبردهنده از مغیبات ]. نبوپالاس سار ( پادشاه بابل )در کتیبه ای که از او به دست آمده است گوید: «... همیشه معابد مقدسه نبو و مردوک را محترم میداشتم و هم من مصروف بود بر اینکه قوانین و احکام آنها اجرا شود، خدائی که از بطون مردم آگاه ، از قلوب خدایان آسمان و زمین مطلع و مراقب راهی است که مردمان می پیمایند، به قلب من نفوذ یافته ، من حقیر را رئیس مملکتی کرد که در آن متولد شده ام... من ضعیف و ناچیز بواسطه پرستش خدای خدایان و به کمک و یاری قوای مدهش نبو و مردوک ، دو صاحب اختیار من ، دست آسوری ها را از مملکت اکد کوتاه کردم...». ( ایران باستان صص 188 - 189 ). و نیز مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: این بت در حسن عقل وذکاوت شهره بود و بعضی از تماثیل آن تا این ایام هم باقی است و اسم این بت را محض تیمن و تبرک به اسم بعضی از ملوک آشور و بابل افزوده اند، مثلاً نبولاسر و نبوکدنصر و غیره این بت یکی از ملجأهائی بود که کسانی که در مصیبت ها و شداید گرفتار بودند بدو می پناهیدند. ( از قاموس کتاب مقدس ص 870 ). و نیز رجوع به ایران باستان تألیف پیرنیا ص 119 و 386 و 387 و 391 شود.