نبال

معنی کلمه نبال در لغت نامه دهخدا

نبال. [ ن ِ ] ( ع اِ ) نبلة. نبلاء. ( معجم متن اللغة ). ج ِ نبیل و نبل. رجوع به نبیل شود. || ج ِ نبلة. ( معجم متن اللغة ). رجوع به نبلة شود.
نبال. [ ن َ ] ( ع اِمص ) نبالة. آگاهی و دانست و آمادگی جهت کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به نبالة شود.
نبال. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) خداوند تیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تیردار. ( منتهی الارب ). صاحب تیر. ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || تیرانداز. ( از المنجد ). || تیرفروش. ( مهذب الاسماء ). || تیرساز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سازنده تیر. ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). تیرگر. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). || با خفتان. ( منتهی الارب ). ج ، نَبّالة.

معنی کلمه نبال در فرهنگ معین

(نِ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . نبل ، تیر.
(نَ بّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - تیرساز، تیرفروش . ۲ - دارندة تیر.

معنی کلمه نبال در فرهنگ عمید

= نبل

معنی کلمه نبال در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - جمع نبیل .۲ - جمع نبل .
جمع نبیل و نبل است نبله نبلائ .

معنی کلمه نبال در ویکی واژه

نبل ؛ تیر.
تیرساز، تیرفروش.
دارندة تیر.

جملاتی از کاربرد کلمه نبال

من نه خود در خم چوگان غمت گو شده‌ام تو به دنبال من بی‌سر و پا آمده‌ای
جز فنا در هیچ جا امیدی از آرام نیست آتشم خاکستر افتاده‌ست در دنبال من
به دنبال آن سرو هر روز خسرو چو باد صبا راه صحرا بگیرد
کس ار با بال تن پرد دو صد سال بود نسرین گردون را بدنبال
ای آنکه چون تو بت ننگاریده در بهار وی آنکه چون تو سرو نبالیده در چمن
گوئی این عمر دگر مرگش نه در دنبال است
بر تافت عنان دل از پی جان دنبال تو سرو قامت افتاد
کشتی ما شد بیابان مرگ همچون گردباد موج این دریا همان از کینه در دنبال اوست
آن دل که شدش به عشق پامال جان نیز روان شدش به دنبال
آن سایه نیست، دایم دنبال او فتاده چون من سیاه بختی سر در پیش نهاده