معنی کلمه نباش در لغت نامه دهخدا
به تیزچنگی نباش را همی مانی
به پنج پنج کن این گور و سود بازبجوی. سوزنی.در فلک صوت جرس زنگل نباشان است
که خروشیدنش از دخمه دارا شنوند.خاقانی.نترسم زآنکه نباش طبیعت گوربشکافد
که مهتاب شریعت را به شب کردم نگهبانش.خاقانی.