ناگرفت

معنی کلمه ناگرفت در لغت نامه دهخدا

ناگرفت. [ گ ِ رِ ] ( ق مرکب ) ناگاه. ناگهان. به یک ناگاه. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). از نا ( نفی ، سلب ) + گرفت [ از: گرفتن ]. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). ناگهان. ( مؤیدالفضلا ). ناگاه. ( غیاث اللغات ) ( بهار عجم ) ( انجمن آرا ). بی خبر. دفعةً. ( ناظم الاطباء ). بغتةً. به ناگاه. ناگاهان :
قامتش تیر است جان بشکافم و جایش کنم
ناگرفت آن تیر اگر یک روز در شست افتدم.امیرخسرو ( از آنندراج ).

معنی کلمه ناگرفت در فرهنگ معین

(گِ رِ ) (ق . ) ناگهان ، بی خبر.

معنی کلمه ناگرفت در فرهنگ عمید

بی خبر، ناگاه، ناگهان.

معنی کلمه ناگرفت در ویکی واژه

ناگهان، بی خبر.

جملاتی از کاربرد کلمه ناگرفت

ساقی که بعد عمری اگر داردم شراب من ناگرفته جام وی از کف رها کند
گرفتن سراپا ملامت بود سر ناگرفتن سلامت بود!
و گر به کنجی یکپاره ناگرفته بماند هم از شمار گرفته است، ناگرفته مدان
یعنی که ملک را به وزارت سزا منم بر ناگرفته چون همه طفلان شمار ملک
نشو و نما توقع از بخت خفته دارم تا سیر هند کرده است پای حناگرفته
جان دامن زلف تو ز کف نگذارد از هجر تو ناگرفته داد دل من
دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت
بی خواست آهی از دل من می زند، بترس کاین تیر ناگرفته ندانم کجا زند؟
ز یک ترنّم او شادمان شدی گر چند طلاق دیده زنِ ناگرفته کابین بود
چو من ناگرفته درآیم ز در نبرد مرا هیچ بدخواه سر