ناکب

معنی کلمه ناکب در لغت نامه دهخدا

ناکب. [ ک ِ ] ( ع ص ) عدول کننده. اعراض کننده. أنکب. ( معجم متن اللغة ). عدول کننده از راه و کناره گیرنده. ( ناظم الاطباء ). || میل کننده از جای خود به سوی دیگر. ( از اقرب الموارد ). مایل :
تا رایت نورانی شاهنشه انجم
ناصب شود از مشرق و در مغرب ناکب.سوزنی.

معنی کلمه ناکب در فرهنگ معین

(کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - کناره گیرنده ، معرض . ۲ - میل کننده ، مایل .

جملاتی از کاربرد کلمه ناکب

شد بر در غار محن بهرش عناکب پرده تن تا از حسود پرفتن بر جان او ناید زیان
نسبت بطاق روضه سرای امیر نحل این پرده های سبز چو بیت عناکبست
به غار اندر عناکب پرده‌دارش پلنگ و اژدها یاران غارش
محل گیرودار او که خونش می‌رود از تن کشد سیمرغ را دام عناکب در گرفتاری
فلک از رشتهٔ تدبیر نگردد به مراد نافه را تار عناکب نتوان کرد مهار
شراب عشق درآید اگر به خانه زور شود ز سایه میناکبود چهره سنگ
به تعظیم احمد، که، با آن جلالت نگه داشتن در حصار عناکب