ناکام و کام

معنی کلمه ناکام و کام در لغت نامه دهخدا

ناکام و کام. [ م ُ ] ( ترکیب عطفی ، ق مرکب ) خواه و مخواه. ( انجمن آرا ). خواه و ناخواه. طوعاً او کرهاً :
بر تو موکلند بدین راه ، روز و شب
بایدت بازداد به ناکام یا به کام.ناصرخسرو.بدان که هر چه بکشتی ز نیک و بد فردا
ببایدت همه ناکام و کام پاک درود.ناصرخسرو.جهان پیر به ناکام و کام بنده ٔاوست
که بکر بخت جوان جفت کام او زیبد.خاقانی.جهان کام و ناکام خواهی سپرد
به خودکامگی پی چه باید فشرد.نظامی.دلم میجست و دانستم کز ایام
زیانی دید خواهم کام و ناکام.نظامی.چو از خسروعنان پیچید بهرام
به کام دشمنان شد کام و ناکام.نظامی.

معنی کلمه ناکام و کام در فرهنگ معین

(ق مر. ) خواه ناخواه .

جملاتی از کاربرد کلمه ناکام و کام

تا برآورده پری ناکام و کام اول پرواز افتاده به دام
قناعت نمودن به ناکام و کام بدین ناگوار آب و ناخوش طعام
جان بده ناکام و کام آرزو حاصل مکن اینقدرها کار آسان را به خود مشکل مکن
رفتند همرهان و تو بیچاره روز روز ناکام و کام از پس ایشان همی چمی
گروهی پریشان و بی ارج و نام شب و روز پویان به ناکام و کام
بفرمان شه، رشک ماه تمام برآمد ز خلوت بناکام و کام
بدان که: هر چه بکشتی ز نیک و بد، فردا ببایدت همه ناکام و کام پاک درود
تا بود ناکام و کام دشمنی و دوستی دوستان او به‌کام و دشمنش ناکام باد
جهان پیر به ناکام و کام بندهٔ اوست که بکر بخت جوان جفت کام او زیبد
یک نفس القصه به ناکام و کام شد همه اسباب خریت تمام