معنی کلمه ناچخ در لغت نامه دهخدا
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق ژوبین سازد ز ماه نو ناچخ ».
مقصود مؤلف سراج اللغات این است که اگر ناچخ را مترادف ژوبین بگیریم در شعر سوزنی نباید هر دو بیاید. در سنسکریت «ناشک » به معنی تباه کننده است که صفت ناچخ است. ( فرهنگ نظام ). مؤلف غیاث اللغات با نقل از سروری و رشیدی و برهان قاطع و کشف اللغات معنی «نیزه کوچک » را برای ناچخ اختیارکرده است و در شمس اللغات : «تبرزین و نیزه خورد [ خرد ]» نوشته است. صاحب صحاح الفرس ، نقل این بیت :
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ.
در معنی ناچخ نوشته است ، «دورباش بود»( ؟ ). و در فرهنگ اوبهی آمده است : «ناجخ ، سنانی باشدکه سر او را ده سوراخ بود مانند زوبین ». و ناظم الاطباء هر سه معنی : «تبرزین. پیکان دو شاخه. نیزه کوچک » را نقل کرده است. ( فرهنگ نفیسی ). در ابیات زیرین بیشتر به معنی اول آمده است و کمتر بمعانی دوم و سوم :
نیزه و تیغ و کمند و ناچخ و تیر و کمان
گردن و گوش و دم و سم و دهان و ساق اوی.منوچهری.مهره ناچخ بکوبد مهره های گردنان
نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین.منوچهری.نوبت مرا بود و من بیرون خرگاه بودم با یارم با سپر و شمشیر و کمان وتیر و ناچخ بودم. ( تاریخ بیهقی ص 458 ). غلامان سرائی شمشیر و ناچخ و دبوس درنهادند و هارون را بیفکندند وجان داشت که ایشان برفتند. ( تاریخ بیهقی ص 700 ). غلامان را فرمودی تا درآمدندی و به شمشیر و ناچخ پاره پاره کردندی. ( تاریخ بیهقی ص 120 ).