ناپسندی. [ پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) رغم. مرغمه. ( منتهی الارب ). عدم قبول. عدم مطبوعیت. نامطبوعی. ( ناظم الاطباء ). نپسندیدن. پسند نکردن : اگرم نمی پسندی بدهم به دست دشمن که من از تو برنگردم به جفای ناپسندی.سعدی. || ناروا. که پسندیده نیست. جور و بیداد : مکن بر بخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی.( ویس و رامین ).
معنی کلمه ناپسندی در فرهنگ فارسی
عدم قبول کراهت : اگرم نمی پسندی بدهم بدست دشمن که من از تو برنگردم بجفای ناپسندی . ( سعدی ) ۲ - عمل ناروا: کهمکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی . ( ویس ورامین )
جملاتی از کاربرد کلمه ناپسندی
مکن با دوست چندین ناپسندی ز دل منمای چندین مستمندی
اوحدی را کی پسندی بعد ازین؟ چون دل اندر ناپسندی بستهای
صفت هفتم آن که از نسبی محترم باشد و از نسب دین و صلاح باشد که بی اصل ادب نایافته بود و اخلاق ناپسندیده دارد و باشد که آن خلق به فرزند سرایت کند.
گرچه در عقل ناپسندیده ست هجو کان روی در طمع دارد
زین گونه که حال ناپسندیدهٔ ماست حسن رخ او نه درخور دیدهٔ ماست
آن جوان ارزنده گوهر فرخنده اختر، که دیشب شما را به دیدار این برگشته روز راهنما خواست، شمار کار از چه بر کوتاهی افکندی و دریغ و افسوس روا داشتی. مردی چنان گرم مهر و رایگان آویز که بر پیوند و دیدار و گفت و گزار چون من هیچ ندانی ناپسندیده خو خرسند باشد، چه جای بوک و مگر بود و امروز و فردا:
و سر طهارت آن است که بدانی که پاکی جامه و پوست پاکی غلاف است و روح این طهارت پاکی دل است به توبه و پشیمانی و دوری از اخلاق ناپسندیده که نظرگاه حق است و جای حقیقت نماز دل است و تن جای صورت نماز است.
از آن خوشتر آید جهاندیده را که بیند همی ناپسندیده را